شج
نویسه گردانی:
ŠJ
شج . [ ش َج ج ] (ع مص ) سر کسی شکستن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قوت شراب به آب بشکستن . (تاج المصادر بیهقی ). آمیختن شراب رابه آب . (از منتهی الارب ). || شکافتن کشتی دریا را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || طی کردن بیابان را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). قطع کردن مسافت . (تاج المصادر بیهقی ). || بانگ کردن استر و کلاغ . (المصادر زوزنی ).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
شج . [ ش َ ] (اِ) زمین سفید سخت کم گیاه را گویند که در آن غله نروید. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شج . [ ش ُ ] (اِ) شش . ریه . (مهذب الاسماء ذیل ریه ).