اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شده

نویسه گردانی: ŠDH
شده . [ش َ دَه ْ ] (ع مص ) شکستن سر کسی را. || بیخود کردن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
فریفته شده . [ ف ِ / ف َ ت َ / ت ِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گول خورده . فریب خورده : فریفته شده می گشت در جهان آری چنو فریفته بود این جهان ف...
فراموش شده . [ ف َ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ازیادرفته . (ناظم الاطباء). متروک . منسی . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فراموش شدن شود.
زبان گم شده . [ زَ گ ُ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گنگ شده . بی زبان شده . خاموش گشته : آری منم آن نای زبان گم شده که اسرارالا ز ره چشم بمحر...
جوانمرگ شده . [ج َ م َ ش ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) نفرینی است جوان را.
مقصود جوهر علوی است که آسمان و فلک می باشد .
تاگ سازی شده. (زیست شناسی) ویژگی آنچه در فرایند تاگ سازی شرکت کرده باشد. مترادفِ این واژه در زبان انگلیسی Cloned می باشد.
تهمت کرده شده . [ ت ُ م َ ک َ دَ / دِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بهتان زده شده . (ناظم الاطباء).
بازداشته شده . [ ت َ / ت ِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) محبوس . زندانی شده . گرفتارشده . مُکَبَّل . (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مشخص. [ م ُ ش َخ ْخ َ ] (ع ص ) تشخیص کرده شده و معلوم، آنکه بر یک وضع و حالت باشد. (آنندراج). تشخیص داده شده. معین شده. تَشَخُص یافته، شخصیت پذیرفته. ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.