اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شراب

نویسه گردانی: ŠRʼB
شراب . [ ش َرْ را ] (ع ص ) نیک شراب خوار. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
شراب . [ ش َ ] (ع اِ) آشامیدنی از مایعات که جویدن در آن نباشد، حلال باشد یا حرام . ج ، اشربة. آشامیدنی . نوشیدنی . آب . مقابل طعام . (یادداشت ...
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست: باسیا bãsyã (پهلوی) هورا hurã (اوستایی) دراکس drãks (سنسکریت: دراکساسوَ) مِی باتَک bãtak (پهلوی) باده (پارس...
هم شراب .[ هََ ش َ ] (ص مرکب ) هم پیاله . هم کاسه . همقدح . (آنندراج ). || ندیم همنشین . (یادداشت مؤلف ).
شراب کش . [ ش َ ک َ ] (نف مرکب ) شراب ساز. || که شراب حمل کند. || باده کش .
شراب کشی . [ ش َ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل شراب کش .
گل شراب . [ گ ُ ل ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ از تیره ٔ گل یخها است که درختهای زینتی با گلهای معطرند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 201). |...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تنک شراب . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ش َ] (ص مرکب ) آنکه شراب بسیار نتواند گواردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنک جام . (آنندراج ) : یاران موافق همه...
تنگ شراب . [ ت َ ش َ ] (ص مرکب ) زودمست یعنی کسی که از خوردن شراب زود مست گردد. (ناظم الاطباء). تنک شراب . رجوع به همین کلمه شود.
شراب زده . [ش َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مخمور. خمار. می زده . کسی که بسیاری شراب خوردن او را گزیده باشد نه آنکه شراب زده یعنی پیمانه زده ...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.