گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شراع نویسه گردانی: ŠRʼʽ شراع . [ ش َ ] ۞ (ع اِ) کتان فروش . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). فروشنده ٔ کتان نیکو. (از اقرب الموارد). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی شراع شراع . [ ش ِ ] (ع اِ) زه کمان مادام که بر کمان است . || گردن شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || بادبان کشتی . ... شراع شراع . [ ش ُ ] (ع اِ) گیاه بتمام رسیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شراع شراع . [ ش ُ ] (اِخ ) مردی بود که سنانها و نیزه ها میساخت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شراع شراع . [ ش ِ ](ع اِ) ج ِ شرعة. (منتهی الارب ). رجوع به شرعة شود. شراع شراع. [ ش َرْ را ] (ع ص ، اِ) کسی شراع/بادبان سازد/دوزد. شرعاً شرعاً. [ ش َ عَن ْ ] (ع ق ) بطور شرع و به قانون شرع . (از ناظم الاطباء). بر حسب شرع . (یادداشت به خط دهخدا). مقابل عرفاً : خدای تعالی قصاص... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود