اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شرقی

نویسه گردانی: ŠRQY
شرقی . [ ش َ ] (اِ) قول . حراره . زجل . کخ کخ . موشح . موشحه . تصنیف . عروض البلد. قوما. موالیا. کاری . کان و کان . ملعبه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شرقی . [ ش َ قی ی ] (ع ص نسبی ، اِ) شَرقی . شَرقیّه . هرچیز که آفتاب آن را صبح رسد. ضد غربی . (ناظم الاطباء). || سوی آفتاب برآمدن . (مهذب ...
شرقی . [ ش َ ] (ص نسبی ) هرچیز که در طرف مشرق واقع شود. منسوب به شرق و مشرق . (ناظم الاطباء). || هرچیز منسوب به مشرق زمین . آنچه منسوب به...
شرقی . [ ش َ ] (اِخ ) ابن ابوبکر دلائی . از دانشمندان قرن یازدهم هجری قمری و از اهل فاس بود. وی بسال 1019 هَ . ق . در دلاء بدنیا آمد و بسال ...
شرقی . [ ش َ ] (اِخ ) ابن قطامی . شرقی بن القطامی ، مکنی به ابوالمثنی ولیدبن حصین ، یکی از نسابین و روات اخبار و انساب و دواوین است و قصیدة...
شرقی . [ ش َ ] (اِخ ) امام ابوحامد محمدبن حسن شرقی نیشابوری . از روات که به سال 325 هَ . ق . درگذشت . (از معجم البلدان ).
شرقی . [ ش َ ] (اِخ ) قزوینی (یا شرمی قزوینی ). رجوع به شرمی قزوینی و فرهنگ سخنوران شود.
شرقی . [ ش َ ] (اِخ ) ولید شرقی . از راویان است و از ابووائل روایت کند. (منتهی الارب ).
شرقی . [ ش َ ] (اِخ ) یزدی . مولانا محمد از اقارب شرف الدین علی یزدی مؤلف ظفرنامه ٔ تیموری و از گویندگان قرن دهم هجری قمری بود که او را ن...
شرقی . [ ش َ ] (اِخ ) قریه ای است دو فرسنگ کمتر میانه ٔ جنوب و مشرق شهر خفر. (فارسنامه ٔ ناصری ).
شرقی . [ ش َ ] (اِخ ) قریه ای است یک فرسنگی کمتر جنوب چرکس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.