شطی
نویسه گردانی:
ŠṬY
شطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) ابوالطیب مظفربن سهل بن علی شطی واسطی . در مکه از احمدبن علی مؤدب روایت کرد و ابوالحسین محمدبن احمدبن محمد جمیع از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شطی . [ ش ِ طا ] (ع مص ) آماسیدن مرده و بلند شدن هر دو دست و پای وی . (ناظم الاطباء). دروا گردیدن هر دو دست و پای مرده . (منتهی الارب ). رج...
شطی . [ ش َ طی ی ] (ع اِ) یک کرد از کردهای زمین . ج ، شَطیان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شطی . [ ش َطْ طی / ش َ طْ طی ی ] (ص نسبی ) منسوب به شط. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شط شود.
شطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن عبداﷲبن ابراهم بصری شطی . ساکن گرگان بود و از ابوالحسن علی بن حمید بزاز و جزوی روایت داشت .و...
شطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) ابوسعید محمدبن احمدبن عباس شطی رقی . از اهل رقه و منسوب است به شط فرات . وی از حفص بن عمر روایت کرد و ابوبکربن ...
شطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) جمیل افندی . امام حنبلی در دمشق . وی پسر محمد شطی بود. او راست : مختصر طبقات الحنابلة چ دمشق 1339 هَ . ق . (از معجم...
شطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) شیخ عبدالسلام بن عبدالرحمان ... شطی حنبلی دمشقی (متولد 1256 - متوفای 1295 هَ . ق . ناگهانی در دمشق ). به تحصیل علو...
شطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) محمد جمیل افندی حنبلی دمشقی ، متوفای سال 1307 هَ . ق . او راست : 1- توفیق المواد النظامیة لاحکام الشریعة المحمدیة. 2...
حسن شطی . [ ح َ س َ ن ِ ش َطْ طی ] (اِخ ) ابن عمربن معروف حنبلی . فقیه بغدادی دمشقی (1205 - 1274 هَ . ق .). کتابهایی دارد که در اعلام زرکلی...
شتی . [ ش َ ] (اِ) سینی . وآن خوانی است که از طلا و نقره و مس و برنج و امثال آن سازند. (برهان ). تشت خوان رویین بود. به معنی سینی . (صحاح...