شعر
نویسه گردانی:
ŠʽR
شعر. [ ش َ ع ِ ] (ع ص ) مرد بسیار درازموی اندام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنکه موی بلند و بسیار دارد. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
چیلک شار. [ ] (اِخ ) نام محلی از چلندرزار رستمدار مازندران . (مرآت البلدان ج 4 ص 342).
شاه شار. (اِخ )شارشاه . لقب پسر شار ابونصر است و در نزد سلطان محمود غزنوی مقام بلندی پیدا کرد. وقتی سلطان محمود عزم جنگ نمود و به احضار شاه ...
شار ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن محمد از پادشاهان غرشستان که در عهد سلطان محمود غزنوی ولایت آن ناحیت داشت تا پسرش محمد بحد مردی رسید و بر ...