اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شعر گفتن

نویسه گردانی: ŠʽR GFTN
شعر گفتن . [ ش ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شدو.
(تاج المصادر بیهقی ). قرض . (تاج المصادر بیهقی ). الهام . انشاد. سرودن شعر. گفتن شعر. (یادداشت مؤلف ). مقص . (منتهی الارب ). اِشعار. (منتهی الارب ). شَعْر. شِعْر. (منتهی الارب ) :
مگوی شعر پس ار چاره نیست از گفتن
بگوی تخم نکو کار و رسم بد بردار.

بوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).


روزگاری کآن حکیمان سخنگویان بدند
کرد هر یک را به شعر نغز گفتن اشتهی .

منوچهری .


خواجه بوسهل زوزنی دوات و کاغذ خواست و بیتی چند شعرگفت . (تاریخ بیهقی ).
شعر گفتن به عذر سیم و شکر
مختصر عذرخواه مختصر است .

خاقانی .


|| مدح کردن به شعر. ستایش کردن به شعر : عاقبت کار آدمی مرگ است اگر امروز اجل رسیده است کس باز نتواند داشت که بر دار کشند یا جز دار که بزرگتر از حسین علی نیم . این خواجه [ بوسهل زوزنی ] که مرا [ حسنک را ] این میگوید مرا شعر گفته است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 181).
یک چند به زرق شعر گفتن
بر شعر سیاه و چشم ازرق .

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.