اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شعشع

نویسه گردانی: ŠʽŠʽ
شعشع. [ ش َ ش َ ] (ع ص ) دراز. || سایه ٔ پراکنده ٔ تنک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به شعشاع شود. || تابان . (یادداشت مؤلف ): ۞
وآن سر و آن فرق کش شعشع شده
وقت پیری ناخوش و اصلع شده .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شعشع. [ ش ُ ش ُ ] (ع اِ صوت ) (از «ش وع ») کلمه ای است که در خشنودی و شعف از رضامندی و صبر و تفویض گویند. (ناظم الاطباء). امراست بر تحریض بر...
شاشا. (آرامی ، اِ)توده و کلاف پنبه . انستاس کرملی صاحب نشوءاللغة العربیة گوید «شوشه » کلمه ٔ عامیانه ٔ شامی و معنای آن توده ٔ از هر چیزی است ...
شأشاء. [ ش َءْ ] (ع اِ صوت ) بمعنی شأشاء. (از اقرب الموارد). رجوع به شأشاء شود. || (ص ) خرما که دانه ٔ آن سخت شود. (منتهی الارب ) (از اقرب...
شأشاء. [ ش َءْ ش َءْ ] (ع اِ صوت ) شاءْشاء. کلمه ای است که بدان خر را بسوی آب خوانند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از تاج العروس )....
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.