اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شعف

نویسه گردانی: ŠʽF
شعف . [ ش َ ع َ ] (ع اِ) شدت بیم . || عشقی که دل برد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سر کوهان . || پوست درخت غاف . || بیماری مر ماده شتر را که از آن موی چشم وی فروریزد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ج ِ شَعَفَة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شعفة شود. || (اِمص ) خوشحالی و خوشدلی و شادمانی .(ناظم الاطباء). شدت فرح . (یادداشت مؤلف ) : ایشان را بدان میلی و شعفی بود. (کلیله و دمنه ).
لاجرم از عشق نعت در شعف مدح تو
زآتش خاطر مراست شعر چو آب روان .

خاقانی .


تا نشان تیر او کردند یک یک از شعف
ای مسیحا کاش ارواحم همه اعضا بدی .

مسیحای کاشی (از آنندراج ).


|| شیفتگی . شیفتگی در دوستی . فریفتگی . شدت حب . (یادداشت مؤلف ).
- شعف دادن ؛ مشتاق گردانیدن . (آنندراج ) :
مرا چشم آهو شعف داده است
که همرنگ آن لیلی افتاده است .

ملاطغرا (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
شاف و سقلمه کردن . [ ف ُ س ُ ق ُ م َ / م ِ ک َ دَ] (مص مرکب ) در تداول عامه داروهای بسیار حاد برای دفع فضول خوردن یا خورانیدن . (یادداشت بخط...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.