اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شغه

نویسه گردانی: ŠḠH
شغه . [ ش َ غ َ / غ ِ ] (اِ) شاخه ٔ درخت . (ناظم الاطباء) (از برهان ). و رجوع به شغ شود. || قرن و شاخ جانوران . (ناظم الاطباء) (از برهان ). || پینه و ستبری که در دست و پا از کار کردن و راه رفتن بسیار بهم رسد. (ازناظم الاطباء) (از برهان ) (از لغت فرس اسدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). به همان معانی است که در شغر مرقوم شده ، و این اصح است از آن . (انجمن آرا) (از آنندراج ). شوغ . شغر. شوخ . میخچه . (یادداشت مؤلف ) :
همی دوم به جهان اندر از پی روزی
دو پای پرشغه و مانده ، با دل بریان .

عسجدی (از انجمن آرا).


و رجوع به شوغ و شوخ و شغر شود.
|| آبله ای که در دست و پا از کار فرمودن و راه رفتن پدید آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به شغیدن و شغه بستن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
شغه بستن . [ ش َ غ َ / غ ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پدید شدن پینه و آبله در دست و پا. (ناظم الاطباء). کوره بستن . کبره بستن . و رجوع به شغه و ...
شقه . [ ش ِق ْ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) پاره و قطعه از کاغذ و پارچه و جز آن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاغذ. (غیاث ) : طغراکش این مثال مشهوربر...
شقه . [ ش َ / ش ُ ق َ / ق ِ ] (اِ) به گمان من به ضم شین و فتح قاف است و فارسی است و صورتی از شوخ است . (یادداشت مؤلف ). پینه ٔ دست و پا...
شقه . [ ش َق ْ / ش ِق ْ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) از شقّة عربی و یا معرب از شاخه و شاخ ، پاره . پارچه : یک شقه ٔ گوشت ؛ یعنی نیم گوسفند یا گاو کشت...
شقح . [ش َ ] (ع مص ) شکستن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). معرب از شکستن .- امثال : لاشقحنک شقح الجوز ...
شقح . [ ش َ / ش ُ ] (ع اِمص )قبحاً و شقحاً؛ زشتی باد بر او. (ناظم الاطباء). هر دو به یک معنی یا از اتباع است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموار...
شقح . [ ش ِ ] (ع اِ) شقح الکلب ؛ کون سگ و کنج دهان آن . ج ، اشقاح الکلاب . (ناظم الاطباء).
شقة. [ش ِ ق ْ / ش ُق ْ ق َ ] (ع اِمص ) شقه . بُعد و دوری . || (اِ) ناحیه . || جهتی که مسافر قصد آنرا دارد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (...
شقة. [ ش ُق ْ ق َ ] (ع اِ) شقة شاقة؛ سختی بسیار سخت .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : نیوشنده ای نیز کآن می شنیدهم از شقه ٔکار شد ناپ...
شقة. [ ش ِق ْ ق َ ] (ع اِ) پاره ای از چوب و تخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پاره ای از عصا و جامه و جز آ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.