اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شق

نویسه گردانی: ŠQ
شق . [ ش َق ق / ش ِق ق ] (ع اِمص ، اِ) سختی و دشواری . قوله تعالی : لم تکونوا بالغیه الا بشق الانفس . (قرآن 7/16). (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشقت . (اقرب الموارد). رنج . (مهذب الاسماء). دشواری . (ترجمان القرآن ). تعب . سختی . مشقت . (یادداشت مؤلف ).
- شق انفس ؛ مشقت نفسها. (از غیاث ) (اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف ) :
اندرین آهنگ منگر سست و پست
کاندرین ره صبر شق انفس است .

مولوی .


|| نیمه ٔ بار. (از اقرب الموارد). || نیمه ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء) : هر دو شق چوب بهم پیوست . (کلیله و دمنه ). || نیمه ٔ برابر و مساوی از هر چیزی ، و آن را شق الشعرة نیز گویند. یقال : المال بینی و بینک شق الشعرة؛ ای نصفان سواء. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
شق ء. [ ش َق ْءْ ] (ع مص ) برآمدن دندان نیش کسی . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). برآمدن دندان شتر. (مهذب الاسماء). || شکافتن سر کسی را...
شق زن . [ ش َ زَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) قطزن . مِقَطّ. مقطة. قلمزن . قلمزنه . (زمخشری ).
تنگ شق . [ ت َ ش َ ] (ص مرکب ) قلمی که چاک آن تنگ باشد. (ناظم الاطباء) : حرف مقصود نمی ریزد زودخامه ٔ طالع ما تنگ شق است .عرفی (از آنندراج )...
کله شق . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ش َق ق / ق ] (ص مرکب ) سخت سر. (ناظم الاطباء). کله شخ . خیره سر و ستیزه کار و مستبد برأی با جهل و نادانی . (یاد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گردن شق . [ گ َ دَ ش َ ] (ص مرکب ) گردنکش . متکبر. خودپسند. و رجوع به گردن شخ شود.
شق عصا. [ ش ِق ْ ق ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) (آنندراج ). خلاف . مخالفت . جدایی . از جماعت جداشدن . کناره کردن از جماعت . رأی خلاف جماعت ...
شق زدن . [ ش َ زَ دَ ] (مص مرکب ) شکافتن . قط زدن . (یادداشت مؤلف ) : خامه اش را شق به شمشیر شهادت میزنندهرکه چون شیر خدا صائب بود یکرنگ ع...
شق شدن . [ ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) راست شدن . (ناظم الاطباء). || چاک شدن . دونیم شدن . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). شکافتن . ترکیدن ...
شق و رق . [ش َ ق ُ رَ / ش َق ْ ق ُ رَق ق ] (ص مرکب ، از اتباع ) کسی که راست و مستقیم راه رود. (فرهنگ فارسی معین ). که با قامت کشیده به ر...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.