اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شقح

نویسه گردانی: ŠQḤ
شقح . [ش َ ] (ع مص ) شکستن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). معرب از شکستن .
- امثال :
لاشقحنک شقح الجوز بالجندل . (یادداشت مؤلف ).
|| برداشتن سگ پای خود را تا بول کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || درآوردن مغز از داخل پوست گردو. || زشت شدن :قبح الرجل و شقح ؛ اتباع ، و قیل معناهما واحد. || زشت گردانیدن : شقح اﷲ فلاناً؛ قبحه . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
شقه کردن . [ ش ِ ق ْ / ش َق ْ ق َ / ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به دو نیم کردن . نصف کردن . دونیمه ساختن . (یادداشت مؤلف ). دوپاره کردن . (فرهنگ ...
شغه بستن . [ ش َ غ َ / غ ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پدید شدن پینه و آبله در دست و پا. (ناظم الاطباء). کوره بستن . کبره بستن . و رجوع به شغه و ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.