گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شقوق نویسه گردانی: ŠQWQ شقوق . [ ش ُ ] (اِخ ) از آبهای ضبة است در سرزمین یمامه . (از معجم البلدان ) : بر سر چاه شقوق از تشنگان صف صف چنانک پیش یوسف گرسنه چشمان کنعان دیده اند.خاقانی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی شقوق شقوق . [ ش ُ ] (ع مص ) دندان شتر برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). دندان شتر برآمدن ، آن لغتی است از شقاء. || دندان بچه برآمدن . || برآمدن ... شقوق شقوق . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَق ّ. گویند: بید فلان شقوق و برجله شقوق ؛ یعنی در دست و پای فلان ترکها میباشد، لاتقل شقاق . (ناظم الاطباء). ج ِ ش... شقوق این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. چاه شقوق چاه شقوق . [هَِ ش َ ] (اِخ ) چاهی در راه مکه . (آنندراج ). محلی در راه مکه . نام چاهی از چاههای راه مکه : بر سر چاه شقوق از تشنگان صف صف... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود