شکن  در شکن . [ ش ِ ک َ دَ ش ِ ک َ ] (ص  مرکب ، ق  مرکب ) نغمه در نغمه . با نغمه ها و آهنگهای  گوناگون  
: یکی  چامه گوی  و دگر چنگ زن 
سوم  پای  کوبد شکن  در شکن  
 ۞ . 
فردوسی .
 ||  شکنج  در شکنج . چین  در چین . پرچین . پر پیچ  و خم  
: بر او راه  ماران  شکن  در شکن . 
اسدی .
فروهشته  گیسو شکن  در شکن 
یکی  پایکوب  و یکی  دستزن . 
نظامی .
بازپرسید ز گیسوی  شکن  در شکنش 
کاین  دل  غمزده  سرگشته  گرفتار کجاست . 
حافظ.
زلف  تو پیچ پیچ  و شکن  در شکن  خوش  است 
زیرا بنفشه  هرچه  بود دسته دسته  به .
ادیب السلطنه ٔ سمیعی .