 
        
            شلو
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ŠLW
    
							
    
								
        شلو. [ ش ِل ْوْ ] (ع  اِ) اندام  با گوشت . (از اقرب  الموارد) (ناظم  الاطباء). اندام . (دهار) (مهذب  الاسماء) (منتهی  الارب ) (آنندراج ). قد و قامت  بدن . (ناظم  الاطباء).  ||  تن  و جسد از هر چیزی . (ناظم  الاطباء) (از منتهی  الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب  الموارد). ||  هر سلخ شده  و پوست برکشیده ای  که  آنرا خورده  و قدری  از آن  باقی  مانده  باشد. ج ، اَشلاء. (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب  الموارد).
-  شلوالانسان  ؛ جسد انسان  پس  از پوسیدگی  آن . (ناظم  الاطباء).
||  بقیه  از مردم .(منتهی  الارب ) (آنندراج ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        شلو. [ ش َل ْوْ ] (ع  مص ) رفتن . (ناظم  الاطباء) (ز منتهی  الارب ). گردش  کردن . (از اقرب  الموارد).  ||  برداشتن  چیزی  را. (منتهی  الارب ) (ناظم  ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شل  و پر. [ ش َ ل ُ پ َ ] (ص  مرکب ، از اتباع ) شل  و پل . قطعه قطعه . پاره پاره . (یادداشت  مؤلف ).-  شل  و پر کردن  ؛ قطعه قطعه  کردن . از هر جای  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شل  و پل . [ ش َ ل ُ پ َ] (ص  مرکب ، از اتباع ) شل  و پر. و رجوع  به  شل  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شل  و ول . [ ش ُ ل ُ وِ ] (ص  مرکب ، از اتباع ) پریشان  و آشفته  و درهم  و بی نظم : عمامه ٔ شل  و ول ، شوریده گوریده . (یادداشت  مؤلف ). چیزی  که  اج...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شل  و شیت . [ ش ُ ل ُ ] (ص  مرکب ، از اتباع ) طعامی  بی مزه . (یادداشت  مؤلف ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شل  و شفته . [ ش ُ ل ُ ش ِ ت َ / ت ِ ] (ص  مرکب ، از اتباع ) آبکی . مقابل  سفت . مقابل  محکم . (یادداشت  مؤلف ).  ||  طعام  درهم  نیامیخته . طعام  جا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شل  و بریان . [ ش ُ ل ُ ب ِرْ ] (ترکیب  عطفی ، اِ مرکب ) شاید از شله بریان ، قسمی  طعام  که  از شکمبه  سازند.طعامی  که  از رودگانی  و شش  پزند. (یاددا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شل  و کوفته . [ ش ُ ل ُ ت َ / ت ِ ] (ص  مرکب ، از اتباع ) مطبوخی  نه  با اجزائی  تمام  ونه  با دقتی  در حد پختن  آن . پلویی  بد پخته  که  آب  بسیار دا...