اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شماله

نویسه گردانی: ŠMALH
شماله . [ ش َ ل َ / ل ِ ] (اِ) شمع خواه از موم باشد و یا از پیه . (برهان ). شمع. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نوعی از برنج . (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ). در فرهنگهای دسترس من جز یک شعر بسحاق شاهدی برای شماله نیست ، ولی در سروری ، شعوری و برهان به این کلمه معنی شمع نیز داده اند و گمان می کنم فرهنگ نویسی بار اول معنی شماله را ندانسته و آنرا صفت گونه برای برنج دانسته بمعنی شمع (در همین شعر). فرهنگ انجمن آرا با این که تذکر نداده گویا ملتفت این خطا بوده و معنی شمع را به شماله نداده است . (یادداشت مؤلف ) :
آن شمعها که در دل بسحاق برفروخت
از رهگذار نور برنج شماله بود.

بسحاق اطعمه .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
برنج شماله . [ ب ِ رِ ج ِ ش َ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مزعفر، که آن طعامی باشد معروف . (از برهان ). برنجی است که در شیراز بخوبی م...
شمعلة. [ ش َ ع َ ل َ ] (ع ص ) شمعل . (ناظم الاطباء). شتر ماده ٔ بانشاط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به شمعل شود.
شمعلة. [ ش َ ع َ ل َ ] (ع مص ) متفرق شدن قوم . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). پراکنده گشتن . (ناظم الاطباء).
شمعلة. [ ش َ ع َ ل َ ] (اِخ ) ابن الاخضربن هبیرة الضبی . شاعر نامدار دوره ٔ جاهلی . از حماسه سرایان عرب بود و از وی قصاید حماسی بجای مانده است ...
شمعلة. [ ش َ ع َ ل َ ] (اِخ ) ابن طیسلةبن جبار. از طایفه ٔ بنی نویرةبن مالک ، و از غطفان است . او از شاعران نامدار قرن اول هجری است و اشعاری ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.