اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شمر

نویسه گردانی: ŠMR
شمر. [ ش َم ْ م َ ] (اِخ ) مجموعه ٔ قبایلی که به عرب یمن انتساب دارند و بین آنان و عنزی دشمنی قدیم است . مرکز قبیله های شمر در بلاد «طی » در شمال بلاد عرب ، الجزیره ، بین النهرین ، حوالی دجله و فرات است . مرجع آنها «دیرالزور»است . از شعب شمر «بنوتمیم » می باشد. افراد این قبایل به تعلیمات وهابیه متمایلند. (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نفس شمر. [ ن َ ف َ ش ُ م َ ] (نف مرکب ) رقیب .مراقب . گماشته بر کسی که جزئیات حال او را بنگرد.
بس شمر. [ ب َ ش ُ م َ ] (نف مرکب ) مضروب فیه (در اصطلاح حساب ). (واژه های نو فرهنگستان ایران ).
جبل شمر. [ ج َ ب َ ل ِ ؟ ] (اِخ ) نام کوهی است به عراق . رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه ٔ محمود عرفان ص 90 شود.
مردم شمر. [ م َ دُ ش ِ /ش ُ م َ / م ُ ] (نف مرکب ) شمارنده ٔ مردم : بدانست مردم شمر هر که بودکه او در بزرگی نخواهد غنود.فردوسی .
خانه شمر. [ ن ِ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چنانه ، بخش شوش شهرستان دزفول ، واقع در 36هزارگزی جنوب باختری شوش و 38 هزارگزی باختر راه شو...
ستاره شمر. [ س ِ رَ / رِ ش ِ / ش ُم َ / م ُ ] (نف مرکب ) منجم و ستاره شناس . (برهان ) (آنندراج ). منجم . (ناظم الاطباء). اخترشناس : ستاره شمر گفت ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
استاره شمر. [ اِ رَ / رِ ش ُ م َ ] (نف مرکب ) ستاره شمار. ستاره شمر. منجّم .
شمر ذی الجوشن [ ش َ م ِ ] (اِخ ) ۞ ابن ذی الجوشن ضبابی کلابی . نام او شرحبیل و کنیت او ابوالسابغه است . رجوع کنید بہ شمر
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.