شمط. [ ش َ م َ ] (اِ) شمد. (یادداشت مؤلف ). نهالی منقش . (لغتنامه ٔ دیوان نظام قاری )
: به کتان و شمط برافرازیم
علم از بام این کبود حصار.
نظام قاری .
خوشا آن شمطها و آن صاحبی ها
که آرند سوغات ما را صواحب .
نظام قاری .
قسم بداد به سی پاره ٔ درزیان شمط
که گر عزا بودت پیش زین غزا مگذر.
نظام قاری .