اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شمعدان

نویسه گردانی: ŠMʽDʼN
شمعدان . [ ش َ ] (اِ مرکب ) ۞ معرب آن نیز شمعدان است و به صورت شمعدانات و شماعدین جمع بندند. ظرفی که در آن شمع قرار گیرد.(فرهنگ فارسی معین ) (از اقرب الموارد). ظرفی که در آن شمع چراغ را می گذارند. قندیل . کبه دان . (ناظم الاطباء). آنچه در آن شمع نهند سوختن و روشنی دادن را، مانند پیه سوز که پیه در آن نهند همین مقصود را. (یادداشت مؤلف ). از قبیل چراغدان . (آنندراج ). استوانه ٔ کوتاه دیواره به قطر شمعی که بر پایه ای نصب باشد و بن شمع در آن استوانه نهند و چون گیرد شمع را در استوانه ٔ بلورین قرار دهند و آن را لاله گویند :
اشک نیاز ریخته چشم تو شمعوار
وز سوز روضه ٔ نبوی شمعدان شده .

خاقانی .


لاله در بزم چمن شمع معنبر برفروخت
بهر شمعش نرگس از زر شمعدان می آورد.

خواجه سلمان (از آنندراج ).


امید هست که روشن بودبر او شب کور
که شمعدان مکارم ز پیش بفرستاد.

سعدی .


|| لگن . (یادداشت مؤلف ) (تفلیسی ) (زمخشری ). لقن . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.