اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شنگ

نویسه گردانی: ŠNG
شنگ . [ ش ُ / ش ِ ] (اِ) نوک و سر چیزی یا جایی . ظاهراً صورتی از شنج یا چِنگ است :
بدان مرغک مانم که همی دوش
بر آن شنگک گلبن همی غنود.

رودکی .


۞
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
شنگ .[ ش َ ] (ص ) شاهد شوخ و ظریف و شیرین حرکات و خوب و نیک و زیبا. (برهان ). شوخ و بی حیا. (رشیدی ) (انجمن آرا). شاهدی را گویند که مطبوع حرک...
شنگ . [ ش ِ ] (اِ) غله ای است از باقلی کوچکتر. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ). نوعی از غله باشد و آن از باقلی کوچکتر و از عدس بزرگتر است...
شنگ با کسره «ش»؛ در زبان مازنی (تاپوری) به سگ آبی گفته می شود که در رودخانه ها لانه ای شبیه به شیل می سازد.
شنگ مشنگ . [ ش َ م َ ش َ ] (اِ مرکب ) شنگ و مشنگ . نام دو دزد مشهور. || هر دزد و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء).
شنگ و مشنگ . [ ش َ گ ُ م َ ش َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بمعنی شنگ مشنگ ، شنگل و منگل یعنی دزد و راه دار. (از حاشیه ٔ لغت فرس اسدی نخجوانی ). م...
شنگ زن . [ ش َ زَ] (اِ) شنگرف (یکی مصحف دیگری است ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کرمی است که کشت و زراعت را خورد و ضایع کند. (برهان ). در مؤی...
شنگ چزه . [ ش ِ چ ِزْ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) گیاهی کائوچوک دار و آن بوته ای است بی برگ با شاخه های کبود مخملی درهم رفته و در کلاکهای شمالی و م...
شنگ ماهی .[ ش َ ] (اِ مرکب ) دلفین و سگ ماهی . (ناظم الاطباء).
ظاهرا همان درخت زبان گنجشک است که به زبان عامیانه در استان کرمان بویژه در شهر رفسنجان به آن شنگ گفته میشود
شوخ و شنگ ؛ از اتباع . خوشگل و ظریف . زیبا و عشوه گر : کنون هر عاشقی کو را می روشن به چنگ آمد بطرف باغ همدم با نگاری شوخ و شنگ آمد. فرخی . بک...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.