اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شوخ چشمی

نویسه گردانی: ŠWḴ CŠMY
شوخ چشمی . [ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی شوخ چشم . بیشرمی . بی آزرمی . بی حیائی . خیره چشمی :
بی زر و سیمی ای برادر از آنک
شوخ چشمیت نیست چون عبهر.

سنائی .


آنکه ... شوخ چشمی سپهر غدار دیده بود... سبک روی به کار آورد. (کلیله و دمنه ).
وگر شوخ چشمی و سالوس کرد
الا تا نپنداری افسوس کرد.

سعدی .


شنیدم که سر از فرمان ملک باززد و حجت آوردن گرفت و شوخ چشمی کردن . (گلستان ).
|| تجاسر. تهور. بی باکی :
شوخ چشمی بین که میخواهد کلیم بی زبان
پیش شمع طور اظهار زباندانی کند.

صائب .


|| الحاح . اصرار. تعصب . عناد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.