گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شهاده نویسه گردانی: ŠHADH شهاده . [ ش َ دَ / دِ ] (از ع ، اِمص ) شهادة. شهادت : بگو شهاده سرت را ز تن جدا سازم میانه ٔ تن و جانت جدائی اندازم . ؟ (از یادداشت مؤلف ).و رجوع به شهادت و شهادة شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۸ ثانیه واژه معنی شهادة شهادة. [ ش َ دَ ] (ع مص ، اِمص ) آگاهی یافتن بر چیزی : شهد علی کذا شهادةً. (منتهی الارب ). || گواهی دادن برای کسی و ادای شهادت کردن : شهد ... جرجس شحادة جرجس شحادة. [ ج ِ ج ِ ؟ ] (اِخ ) ابن میخائیل . او را کتابی است در رد بر مذهب پروتستانت در مسئله سر قربان اقدس و معتقدات دیگر. (از معجم المو... جبرائیل شحاده جبرائیل شحاده . [ ج ِ ش َدَ ] (اِخ ) ابن میخائیل بن جوجس . از مورخان است . از آثار وی «حوادث سوریة» است . (از اسماء المؤلفین ). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود