اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صارم

نویسه گردانی: ṢARM
صارم . [ رِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از صَرْم . قوله تعالی : ان اغدوا علی حرثکم ان کنتم صارمین (قرآن 22/68)؛ یعنی بامداد به سر کشت و بستان خود روید اگر خرما خواهید بریدن . (تفسیر ابوالفتوح چ تهران 1315 ج 5 ص 378). || شمشیر بران . (منتهی الارب ). شمشیر تیز. (دهار) :
هست شاهان را زمان برنشست
هول سرهنگان صارمها به دست .

(مثنوی ).


|| مرد دلاور رسا در امور. || شیر بیشه . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
صارم . [ رِ ] (اِخ )قاتل خاص بیک (و خاص بیک در خلع مسعود و سلطنت سلطان محمد [ سلجوقی ] خدمتها کرد) به امر سلطان محمدبن محمود. رجوع به حبیب ...
صارم . [ رِ ] (اِخ ) ابن عُلْوان جَوخی . شیخ طوسی گوید: وی از اصحاب صادق است و نسبت او به بنی مجاشع میرسد که جریر آنان را بنی جوخی خوانده...
صارم کرد. [ رِ م ِ ک ُ ] (اِخ ) وی از مردم کردستان است که بر شاه اسماعیل صفوی طغیان کرد. خوندمیر گوید: در پاییز سال 912 هَ . ق . شاه را خب...
صارم الدین . [ رِ مُدْ دی ] (اِخ ) امیر محمد.وی بسال 742 هَ . ق . حاکم جربادقان (گلپایگان ) بوده است . رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 17...
صارم الدین . [ رِ مُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن دقماق شود.
صارم الدین . [ رِ مُدْ دی ] (اِخ ) تبنینی (امیر...). ابن ابی اصیبعه در ترجمه ٔ عمران اسرائیلی داستانی از وی حکایت کند. (عیون الانباء ج 2 ص 213...
مزرعه ٔ صارم . [ م َ رَ ع َ ی ِ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان ؛ در 17هزارگزی شمال شرقی رزن و 7هزارگزی شرق لا...
صارم الدیوان ، لقب ایوب خان رونیزی ، نیای خاندان صارمی رونیزی ، از خوانین سرزمین فارس می باشد .
صارم الدین مظفری . [ رِ مُدْ دی ن ِ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) رجوع به صاروجا شود.
سارم . (اِخ ) دهی است از دهستان وردیمه سورتیجی بخش چهاردانگه شهرستان ساری ، واقع در 41 هزارگزی شمال کیاسر. کوهستانی . هوای آن معتدل ، مرطو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.