اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صالح

نویسه گردانی: ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) (الملک الَ ...) وی سومین پادشاه از اتابکان موصل و فرزند نورالدین محمود و نوه ٔ عمادالدین زنگی مؤسس حکومت اتابکان موصل است . بسال 569 هَ . ق . در دمشق جانشین پدر گردید و پس از مدّتی دمشق و حماة و حمص به تصرف صلاح الدین ایوبی درآمد و جزحلب در دست صالح نماند. وی 7 سال دیگر در آنجا حکمرانی کرد و بسال 577 هَ . ق . درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به تاریخ طبقات سلاطین اسلام ص 145 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن درهم ، مکنی به ابوالازهر. تابعی است . رجوع به صالح دهان شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن دعیم . طبرانی و بغوی او را به ضعف متهم کنند. (لسان المیزان ج 3 ص 168).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن راشد. از عبداﷲبن ابی مطرف روایت کند. وی شامی مجهول و حدیث او منکر است . بخاری گوید حدیث او صحیح نیست و عقیلی او ر...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رزین . شیخ طوسی در فهرس گوید: او را اصلی است که حسن بن محبوب آن را از وی روایت کند و نجاشی گوید: وی از ابوعبداﷲ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رستم ، مکنی به ابی عبدالسلام ، مولی بنی هاشم . تابعی است . او از ثوبان و ابوداود از وی روایت کند. محمدبن ادریس گوی...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ )ابن رستم ، مکنی به ابی عامر خزاز. تابعی است . ابن قتیبه بواسطه ٔ أصمعی از وی روایت کند و او از ایاس ازعمربن هبیرة وزی...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رشدین کاتب ، مکنی به ابی علی . یکی از ائمه ٔ کتاب و ماهر در سائر آداب است . او صحبت متنبی را دریافته و شعر او را ر...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رشید. وی فرزند هارون الرشید است و هنگام مرگ هارون به سل در قریه ٔ سناباد به ظاهر طوس حضور داشت و بر او نماز گزارد...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رُمَیْح . دارقطنی گوید: او بچیزی نیست . (لسان المیزان ج 3 ص 169).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن روبة. وی از عراقیین و از او یونس بن ابی اسحاق روایت کند. (لسان المیزان ج 3 ص 169).
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۴۶ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.