صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) (الملک الَ ...) وی سومین پادشاه از اتابکان موصل و فرزند نورالدین محمود و نوه ٔ عمادالدین زنگی مؤسس حکومت اتابکان موصل است . بسال 569 هَ . ق . در دمشق جانشین پدر گردید و پس از مدّتی دمشق و حماة و حمص به تصرف صلاح الدین ایوبی درآمد و جزحلب در دست صالح نماند. وی 7 سال دیگر در آنجا حکمرانی کرد و بسال 577 هَ . ق . درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به تاریخ طبقات سلاطین اسلام ص 145 شود.
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمران بن شعیب . او از احمدبن حنبل روایت کند. (مناقب احمدبن حنبل ص 98).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمران سغدی . چون پدران وی مقیم سغد بودند از اینرو به سغدی معروف گشت . وی به اخبار پیمبر معرفت داشت . او راست : ع...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمرو. وی از ابان روایت کند. دارقطنی گوید:او احادیثی منکر دارد. (لسان المیزان ج 3 ص 175).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمیر. نام او حارث است . ابن عساکر از ابی حاتم آرد که نام او صالح است نه حارث . رجوع به حارث بن عمیر شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ )ابن عیسی بن عمروبن بزیع. شیخ طوسی در رجال او را درعداد اصحاب امام هادی علی بن محمد (ع ) شمرده است و در نسخه ای از ای...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن فتح بن حارث ، مکنی به ابی محمد شامی . وی از فضل بن احمدبن عامر شامی و از او مکی بن محمدبن عمر روایت کند. ابن عساک...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن فکاک و یا صالح حماد. در تاریخ سیستان آمده است که چون هرثمةبن أعین حکم بن سنان را سوی سیستان فرستاد صالح بن ف...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن فیروز عکی . وی شاعری زبردست و سواری چابک و در جنگ صفین با معاویه بود، و چون مبارز طلبید مالک اشتر بسوی او شد، و ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن قاضی . رجوع به صالح بن جلال الدین قاضی شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن قطب الدین امین بن صلاح الدین رشید. یکی از اجداد شاه اسماعیل صفوی است . در حبیب السیر آرد که قطب الدین همت والانهم...