صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) (الملک الَ ...) وی سومین پادشاه از اتابکان موصل و فرزند نورالدین محمود و نوه ٔ عمادالدین زنگی مؤسس حکومت اتابکان موصل است . بسال 569 هَ . ق . در دمشق جانشین پدر گردید و پس از مدّتی دمشق و حماة و حمص به تصرف صلاح الدین ایوبی درآمد و جزحلب در دست صالح نماند. وی 7 سال دیگر در آنجا حکمرانی کرد و بسال 577 هَ . ق . درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به تاریخ طبقات سلاطین اسلام ص 145 شود.
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
ابراهیم بن صالح آدمی . [ اِ م ِ ن ِ ل ِ ح ِ دَ ] (اِخ ) از محدثین قرن سوم هجری بوده است .
ابراهیم بن محمدبن صالح . [ اِ م ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ دِ ن ِ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به ابن الاقلیدس ابواسحاق ابراهیم ... شود.
سالح . [ ل ِ ](ع ص ) سلاح پوشیده : رجل سالح ؛ مرد سلاح پوشنده . (ناظم الاطباء). با سلاح . (مهذب الاسماء). مرد با سلاح . (آنندراج ). || ریخ زننده...
سالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ۞ از خانواده هود نبی و پسر او ارفحشدبن سام است و مدت عمر او را چهار صد و سی سال گویند. رجوع به شالخ و مجمل التواریخ...
صالة. [ صال ْ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
صعلة. [ ص َ ل َ ] (ع ص ) خرمابن کج که بیخهای شاخ وی خالی از برگ باشد یا خرمابن کژ بی برگ . || باریک و خردسر و گردن از مردم و از درخت خ...
ساله . [ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ، اِ) سن .تعداد سال . سال حیوانات و انسان وقتی که دنبال تعداد سال آورده شود. (استینگاس ). این کلمه بتنهایی بک...
ساله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) لشکری را گویند که در پس سر قلب نگاهدارند. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). || به زبان هندی برادرزن را گویند. (برها...
ساله . [ ل ِ ] (اِخ ) ۞ دریاچه ای است بزرگ از کشورهای متحده ٔامریکا. در کنار آن سالت لاک سیتی ۞ بنا شده است و 400 هزار متر محیط آن است ...