صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن احمدبن عمر الاصیل ، ملقب به صلاح الدین و معروف به ابن السفاح المرداسی الشافعی . وی از حسن خط بهره داشت و او را شهامت و حشمتی بود و وجاهتی نزد حکام . پدر وی او را زنی زیبا و ثروتمند داد و صالح با وی به خوشی بزیست ، سپس زن از وی برنجید و نیکی های شوی او را سودی نداد و عاقبت شهرت یافت که آن زن وی را زهر خورانیده است و در جمادی 946 هَ . ق . درگذشت . مدفن او در سفاحیة است . (اعلام النبلاء ج 4 ص 521).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
صالح آرانی (مشهور به اللهیار صالح؛ زاده ۱۲۷۵ در آران - درگذشته ۱۲ فروردین ۱۳۶۰) وزیر، سفیر، سیاستمرد ایرانی و از رهبران جبهه ملی ایران و حزب ایران بو...
از یاران اصلی و ایرانی حضرت مهدی است از اهالی سرزمین پهله یا پهلو قدیم است این سرزمین شامل شهرهای اصفهان- ری همدان- کرمانشاه- دینور و ماسبذان و مه...
صالح بدخشانی . [ ل ِ ح ِ ب َ دَ ] (اِخ ) رجوع به صالح شود.
صالح أفتونی . [ ل ِ ح ِ ؟ ] (اِخ ) یا فتونی . نام وی مهدی وفرزند بهاءالدین محمد افتونی عاملی غروی ، مکنی به ابی صالح و ملقب به صالح و از...
صالح اسماعیل . [ ل ِاِ ] (اِخ ) ملقب به عمادالدین . رجوع به صالح شود.
صالح اصفهانی . [ ل ِ ح ِ اِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به صالح شود.
صالح خراسانی . [ ل ِ ح ِ خ ُ ] (اِخ ) شیخ طوسی در رجال وی را در عداد اصحاب امام صادق (ع ) شمرده و ظاهراً امامی و مجهول الحال میباشد. (تنقیح ...
صالح قیروانی . [ ل ِ ح ِ ق َ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن احمدبن یونس ... شود.
مال محمد صالح . [ م ُ ح َم ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) قریه ای است در شش فرسنگی جنوب شول گپ . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
صالح بیک جودت . [ ل ِ ب َ ج َ دَ ] (اِخ ) وی یکی از قضاة مصر است . او راست «امة ملایو» تاریخ ملت مالایا و «الدلیل العصری للقطر المصری » و «مصر ...