صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن یونس ، مکنی به ابوالحسین بزاز و معروف به قیراطی (صالح بن ابی مقاتل ). وی هروی الاصل است و از محمدبن معاویةبن مالج و یعقوب بن ابراهیم دورقی ، و یوسف بن موسی قطان ، و محمدبن یحیی قطعی ، و حسن بن زید جصاص ، و محمدبن حسن بن تسنیم ، و عبیداﷲبن جریربن جبله ، و عبیداﷲبن سعد زهری ، و منذربن ولید جارودی ، و فضلک رازی ، و علی بن داود قنطری ، و احمدبن سنان واسطی ، و حسن بن علی بن عفان عامری ، و عیسی بن جعفر وراق ، و احمدبن سعید جمال و جز ایشان روایت کند و از وی ابوبکر شافعی ، و ابوعلی بن صواف ، و محمدبن مظفر و محمدبن عبیداﷲبن شخیر، و ابوبکربن شاذان ، و ابوحفص بن شاهین روایت کنند. وی به حفظ مذکور بود لیکن مناکیر بسیار داشت . خطیب گوید بر ابوالحسن دارقطنی خواندم واو از محمدبن حسان بستی به اجازت خبر داد که از صالح بن احمد به بغداد حدیث نوشتیم . وی حدیث را میدزدید و دگرگون میساخت و شاید افزون از ده هزار حدیث را دیگرگون کرده است و به حدیث وی احتجاج نشاید. دارقطنی گوید: صالح خویشاوند ابی علی بن صواف و کذاب و دجال است و بدانچه ناشنیده بود حدیث می گفت . برقانی می گفت : ما حدیث صالح را نمی نوشتیم ، چه او ذاهب (؟) الحدیث بود. ابوبکربن شاذان گفت : صالح بن احمدبن ابی مقاتل در ماه ربیعالاَّخر 316 هَ . ق . درگذشت . (تاریخ بغداد ج 9 صص 329 - 330). و رجوع به لسان المیزان ج 3 ص 165 شود.
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن درهم ، مکنی به ابوالازهر. تابعی است . رجوع به صالح دهان شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن دعیم . طبرانی و بغوی او را به ضعف متهم کنند. (لسان المیزان ج 3 ص 168).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن راشد. از عبداﷲبن ابی مطرف روایت کند. وی شامی مجهول و حدیث او منکر است . بخاری گوید حدیث او صحیح نیست و عقیلی او ر...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رزین . شیخ طوسی در فهرس گوید: او را اصلی است که حسن بن محبوب آن را از وی روایت کند و نجاشی گوید: وی از ابوعبداﷲ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رستم ، مکنی به ابی عبدالسلام ، مولی بنی هاشم . تابعی است . او از ثوبان و ابوداود از وی روایت کند. محمدبن ادریس گوی...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ )ابن رستم ، مکنی به ابی عامر خزاز. تابعی است . ابن قتیبه بواسطه ٔ أصمعی از وی روایت کند و او از ایاس ازعمربن هبیرة وزی...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رشدین کاتب ، مکنی به ابی علی . یکی از ائمه ٔ کتاب و ماهر در سائر آداب است . او صحبت متنبی را دریافته و شعر او را ر...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رشید. وی فرزند هارون الرشید است و هنگام مرگ هارون به سل در قریه ٔ سناباد به ظاهر طوس حضور داشت و بر او نماز گزارد...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رُمَیْح . دارقطنی گوید: او بچیزی نیست . (لسان المیزان ج 3 ص 169).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن روبة. وی از عراقیین و از او یونس بن ابی اسحاق روایت کند. (لسان المیزان ج 3 ص 169).