صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) (مولی ...) ابن جلال الدین قاضی . متوفی بسال 973 هَ. ق . چلبی در کشف الظنون آرد که از مصنفات اوست : 1) تعلیقه ای بر اصلاح الوقایة در اصول فقه تألیف احمدبن کمال پاشا متوفی 940. 2) تعلیقه ای بر شرح تغییرالتنقیح (صاحب کشف الظنون در ذیل عنوان این کتاب وی را صالح بن جلال توقیعی نامیده است ). 3) ترجمه ٔ جوامع الحکایات عوفی به ترکی ، به دستور سلطان بایزیدبن سلیمان عثمانی . 4) دیوان ترکی . و گوید: پنج بیت از اشعار او در زبدة الاشعار عبدالحی فائضی آمده است . 5) منظومه ٔ لیلی و مجنون به ترکی . 6) حاشیه بر شرح مفتاح العلوم سکاکی در محاکمه ٔ میان دو شرح شریفی و تفتازانی که آن را «ناقدالرأیین فی قواعد الفنین » نامیده است . 7)تعلیقه بر شرح شریف بر مواقف عضدی . 8) حاشیه بر شرح وقایه ٔ صدرالشریعه ٔ ثانی . رجوع به کشف الظنون شود.
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
صالح آباد. [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان یوسف وند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد، 22هزارگزی باختر الشتر، 9هزارگزی باختر راه اتومبیل رو خرم آباد به...
صالح آباد. [ ل ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش جنت آباد شهرستان مشهد، 180000گزی خاور مشهد، 12000گزی باختر جنت آباد. دامنه ، معتدل ، سکنه 357 تن . آب ...
صالح آباد. [ ل ِ] (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، 12000گزی جنوب نیشابور. جلگه ، معتدل ، سکنه 74 تن . آب آن از قنات ...
صالح آباد. [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، 6000گزی شمال باختری نیشابور. جلگه ، معتدل ، سکنه 212 تن . آب آن از...
صالح آباد. [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قصبه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار، 3000گزی جنوب شهرستان سبزوار، سر راه شوسه ٔ ششتمد. جلگه ، معتدل ، سکن...
صالح آباد. [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نقاب بخش جغتای شهرستان سبزوار، 50000گزی خاور جغتای . سر راه شوسه ٔعمومی جغتای . جلگه ، معتدل ، سکنه 6...
صالح آباد. [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز، 81000گزی خاور زرقان ، 2000گزی راه فرعی کربال به توابع ارسنج...
صالح رئیس . [ ل ِ ح ِ رَ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر دریانوردان است که بعهد سلطان سلیمان قانونی میزیست ، وی در آغاز از دزدان دریائی بود و در کشت...
صالح رسول . [ ل ِ ح ِ رَ ] (اِخ ) رجوع به صالح پیغمبر... شود.
صالح دقاق . [ ل ِ ح ِ دَق ْ قا ] (اِخ ) رجوع به صالح بن بیان بن سکن دقاق شود.