اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صالح

نویسه گردانی: ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حجر. وی یکی از حکام یعقوب لیث صفار است . مؤلف تاریخ سیستان پس از داستان غلبه ٔ یعقوب بر شهر رُخد و فرار صالح بن نضر و کشته شدن زنبیل سردار وی ، نویسد: پس صالح بن حجر را که ابن عم زنبیل بود به ولایت رُخد فرستاد و صالح بن النضر اندر بند یعقوب فرمان یافت پس ِ هفده روز که او را به سیستان آورد، روز شنبه هفده روز گذشته از محرم سنه ٔ احدی و خمسین و مأتین (251 هَ . ق .). سپس گوید: یعقوب روزگاری به سیستان ببود، خبر آمد که صالح بن حجر عاصی شد به رُخد. یعقوب به حرب صالح رفت روز دوشنبه دو شب مانده از ذیحجه ٔ سنه ٔ اثنی و خمسین و مأتین (252 هَ. ق .) و خلیفت کرد بر سیستان عزیزبن عبداﷲ را [ رفتن یعقوب به حرب صالح بن حجر ] . صالح به قلعه ٔ کوهژ ۞ بود هیچ خبر نداشت ، تا یعقوب پیرامن قلعه فروگرفت ، پس چند روز حرب صعب کردند، چون صالح را یقین شد که قلعه بخواهد ستد، خویشتن را بکشت ، و او را از قلعه فروافکندند و قلعه بدادند و زنهار خواستند، و صالح را به بُست آوردند و به گور کردند، یعقوب به قلعه استواری نشاند و باز سیستان آمد چهار روز مانده از جمادی الاولی سنه ٔ ثلاث و خمسین و مأتین (253 هَ . ق .). (تاریخ سیستان صص 206 - 208).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن زیادبن دراج ، مکنی به ابی توبه ٔ کاتب . او از ابوالعتاهیة شاعر و ابوعمرو شیبانی و هارون بن حاتم و ابو...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن عبدالرحمان ، مکنی به ابی الفضل رازی . مولد وی بغداد و در جانب شرقی این بلد در مربعه ٔ ابوعبیداﷲ ساک...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالوهاب بن حمزة، مکنی به ابی طیب بغدادی . وی در سمرقند سکونت جست و در آنجا از عبداﷲبن محمد بغوی روایت ک...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمروبن حبیب بن حسان بن منذربن عمار اسدی ، مولی بنی اسدبن خزیمه . کنیت وی ابوعلی و ملقب به جَزَرَة. حافظی...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن مبارک بن اسماعیل ، مکنی به ابی طاهر. مقری ، مؤدب . وی از مردم جانب شرقی بغداد بود و از ابوذر احمدبن محمدبن...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن نصربن محمدبن عیسی بن موسی بن عبداﷲ ترمذی ، مکنی به ابی محمد. خطیب گوید: وی بقصد حج به بغداد آمد و بدانجا ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمد ترمذی . رجوع به صالح بن محمدبن نصربن محمد شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمد جلاب .رجوع به صالح بن محمدبن صالح ، مکنی به ابی علی شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمد صَرّای و بعضی صرمی و بعضی صُرامی آورده اند. نجاشی گوید: وی استاد استاد ما ابوالحسن جندی است . او راست : کتاب ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمد ضریر. وی از اساتید بلعمی است . رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 500 شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.