صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حسان انصاری ، از بنی النضیر، مکنی به ابی حارث . او از محمدبن کعب قرظی و عروةبن زبیر روایت کند. ابن ابی حاتم گوید وی حجازی است و به بغداد آمد و ابن ابی ذئب و أنس بن عیاض و عائذبن حبیب و سعیدبن محمد وراق از وی روایت کنند. خطیب گوید: ابن ابی ذئب از صالح بن ابی حسان روایت کند نه از صالح بن حسان . (تاریخ بغداد ج 9 ص 301). و رجوع به الموشح ص 160 و 198 شود.
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۴ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن قطن . ابن منده روایتی از وی نقل کند و ابن جوزی گوید در اسناد روایت او مجاهیل بسیارند. (از لسان المیزان ج 3 ص 17...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن قمر. یکی از شعرای حلب . او در اواخر قرن یازدهم میزیست و اندکی از اشعار او در اعلام النبلاء ج 6 ص 406 آمده است .
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن کنده . مجهول است . (لسان المیزان ج 3 ص 176).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن کیسان . وی مولای زنی از دوس است و گویند مولای بنی غفار است و مکنی به ابی محمد و یا ابی الحارث . وی ابن عمر را در...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ )ابن لؤلؤ. رجوع به صالح بن بدرالدین لؤلؤ شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن مالک ، مکنی به ابی عبیداﷲ خوارزمی . وی ساکن بغداد بود و از عبدالعزیزبن عبداﷲ ماجشون و عبدالاعلی بن ابی مساور و صالح ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن مبارک . او راست : مقامات خواجه بهاءالدین نقشبندی . (قاموس الاعلام ترکی ).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن متوکل ، مکنی به ابی کثیر. وی صحابی و مجهول الحال است . (تنقیح المقال ج 2 ص 95). ابن حجر گوید: صالح مولای مازن بن ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمد. از لیث بن سعد روایت کند. نباتی از ابن حبان آرد که نقل روایت او روا نیست . رجوع به لسان المیزان ج 3 صص 1...
صالح .[ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن موسی ، مکنی به ابی محمد مؤدب . خطیب گوید وی از احمدبن سلمان نجاد و علی بن محمدبن زبیر کوفی و احمدب...