صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن داود. برادر یعقوب بن داود وزیر و ندیم مهدی عباسی خلیفه . و او هنگامی که ولایت یافت بشاربن برد وی را بدین بیت هجا گفت :
هم حملوا فوق المنابر صالحاً
اخاک فضجت من اخیک المنابر.
چون یعقوب این بیت بشنید نزد مهدی شد و گفت : این کور مشرک امیرالمؤمنین را هجا گفته است . پرسید چه گفته ؟ یعقوب گفت مرا از راندن آن بر زبان معذور دار ومهدی اصرار ورزید، یعقوب این دو بیت برخواند:
خلیفة یزنی بعماته
یلعب بالدبوق و الصولجان
ابدله اﷲ به غیره
ودس موسی فی حرالخیزران .
مهدی بفرمود تا بشار را حاضر آرند و یعقوب بترسید که اگر بشار بیاید خلیفه را بستاید و آزاد شود، پس کس فرستاد تا وی را در نهری غرق کردند و بمرد. (ابن اثیر ج 6 ص 35).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
صالح مسکین . [ ل ِ ح ِ م ِ ] (اِخ ) وی فرزند ابوجعفر منصور دوانیقی است و چون او لنگ بود منصور وی را مسکین می خواند. صاحب الوزراء و الکتاب گو...
صالح میرزا. [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به محمدصالح میرزا... شود.
صالح افشار. [ ل ِ ح ِ اَ ] (اِخ ) رجوع به صالح بیک افشار شود.
صالح افشار. [ ل ِ ح ِ اَ ] (اِخ ) رجوع به صالح خان افشار شود.
صالح افندی . [ ل ِ اَ ف َ ] (اِخ ) (محمد...) وی از احفاد شیخ حسام الدین عشاقی است و به عهد سلطان مصطفی خان ثالث به مسند مشیخت اسلامی نائل...
صالح الجرمی . [ ل ِ حُل ْ ج َ ] (اِخ ) رجوع به صالح جرمی ... شود.
صالح الحدیث . [ ل ِ حُل ْ ح َ ] (ع ص مرکب ) (اصطلاح علم درایةالحدیث ) افاده ٔ مدح معتدٌبه کند و دور نیست که مفید وثاقت هم باشد. رجوع به صا...
صالح ارتقی . [ ل ِ ح ِ اُ ت ُ ] (اِخ ) هفدهمین و آخرین امیر از امرای ارتقیه ٔ ماردین است که از 809 تا 811 هَ . ق . امارت داشته است . رجوع به...
اصحاب صالح . [ اَ ب ِ ل ِ ] (اِخ ) پیروان صالح بن عمرو صالحی بودند. رجوع به صالحیه و الفرق بین الفرق ص 96 و ملل ونحل شهرستانی چ مطبعه ٔ ح...
صالح بهوتی . [ ل ِ ح ِ ؟ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن حسن بن احمد... شود.