صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن داود. برادر یعقوب بن داود وزیر و ندیم مهدی عباسی خلیفه . و او هنگامی که ولایت یافت بشاربن برد وی را بدین بیت هجا گفت :
هم حملوا فوق المنابر صالحاً
اخاک فضجت من اخیک المنابر.
چون یعقوب این بیت بشنید نزد مهدی شد و گفت : این کور مشرک امیرالمؤمنین را هجا گفته است . پرسید چه گفته ؟ یعقوب گفت مرا از راندن آن بر زبان معذور دار ومهدی اصرار ورزید، یعقوب این دو بیت برخواند:
خلیفة یزنی بعماته
یلعب بالدبوق و الصولجان
ابدله اﷲ به غیره
ودس موسی فی حرالخیزران .
مهدی بفرمود تا بشار را حاضر آرند و یعقوب بترسید که اگر بشار بیاید خلیفه را بستاید و آزاد شود، پس کس فرستاد تا وی را در نهری غرق کردند و بمرد. (ابن اثیر ج 6 ص 35).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جبیر. وی از ابوامامةبن سهل روایت کند. (لسان المیزان ج 3 ص 167).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جبیر [ یا ابی جبیر ]صیدائی طبرانی فلسطینی یا همدانی . وی در دولت عمربن عبدالعزیز کتابت خراج و لشکر داشت و به روزگا...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جعفربن زبیربن عوام قرشی اسدی . وی برای جنگ روم به دمشق یا اعمال آن شد و پدر او در این باب گوید:قد راح یوم ال...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جعفربن عبدالوهاب بن احمدبن محمدبن علی بن صالح علی بن عبداﷲبن عباس بن عبدالمطلب هاشمی صالحی حلبی ، قاضی . وی در...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جعفربن محمدبن جعفربن زیادبن میسرة، مکنی به ابی الفرج و معروف به رازی . وی از عبداﷲبن محمد بغوی و ابوبکر نیشابور...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جلاب .رجوع به صالح بن محمدبن صالح ، مکنی به ابی علی شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) (مولی ...) ابن جلال الدین قاضی . متوفی بسال 973 هَ. ق . چلبی در کشف الظنون آرد که از مصنفات اوست : 1) تعلیقه ای بر اصلا...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جمیل زیات مدنی . بطریق سعدبن سعید، از ابی هریرة روایت کند. ابن عدی گوید: ابن ناجیة از صالح روایت کند. (لسان المیز...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جناح لخمی . از شاعران حکماست . ابوعبداﷲ حافظ گوید: وی بلاشک از کسانی است که اتباع را درک کرده است و کلمات او در...
صالح . [ ل ِ ](اِخ ) ابن حبیب بن صالح سواق مدینی . وی از پدر خود روایت کند و از وی اسماعیل بن ابی اویس و هارون بن عبداﷲو محمد عوف روایت کن...