صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رشید. وی فرزند هارون الرشید است و هنگام مرگ هارون به سل در قریه ٔ سناباد به ظاهر طوس حضور داشت و بر او نماز گزارد. (مجمل التواریخ ص 349) (کامل ابن اثیر ج 6 ص 85). ابن ابی اصیبعة از فرخ خادم مولی صالح آرد که : صالح به بصره بود و ابوالرازی عامل وی نیز بدانجابود. و چون جبرئیل بن بختیشوع خانه ٔ خویش در میدان احداث کرد از مولای من درخواست تا پانصد ساجه بدو عطا کند و هر ساج را سیزده دینار بها بود. مولای من گفت پانصد بسیار است ولی ابوالرازی را نویسم تا دویست ساج تو را دهد. جبرئیل گفت نخواهم ، من به مولای خود گفتم چنان بینم که جبرئیل به کین تو برخیزد. گفت جبرئیل نزد من خوارتر از هر خوار است ، چه من هیچگاه داروی او بکار نبرم و معالجت او نپذیرم . سپس مولای من از امیرالمؤمنین مأمون درخواست تا به مهمانی او رود. مأمون بپذیرفت و مولای من مجلسی آراست و چون مأمون بیامد و بنشست جبرئیل بدو گفت رخسار تو را دیگرگون بینم ، سپس برخاست و نبض او بگرفت و گفت امیرالمؤمنین شربت سکنجبین خورَد و غذا را واپس اندازد تا حال معلوم شود. مأمون چنان کرد و جبرئیل پی درپی نبض او میگرفت و چیزی نگذشت که خادمان جبرئیل با طبقی که در آن قرصه ای نان و آشی از کدو و ماش بود بیامدند و جبرئیل گفت روا ندارم که امیرالمؤمنین امروز از گوشت حیوانات خورد و بهتر که بدین غذا اکتفا کند. مأمون از آن غذا بخورد و بخفت و چون از خواب برخاست جبرئیل گفت بوی نبیذ حرارت را زیاد کند، رأی آن است که بازگردید. پس مأمون به خانه بازگشت و همه ٔ نفقه ٔ مولای من بهدر شد، سپس مولای من مرا گفت میان پذیرفتن دویست ساجه از پانصد ساجه و دعوت خلیفه جمع کردن میسر نباشد. (عیون الانباء ج 1 ص 133). و مادر صالح یکی از کنیزان هارون بود. (ابن اثیر ج 6 ص 86). و نیز ابن اثیر گوید: چون هارون در خراسان درگذشت صالح امین را نامه کرد و با آن عصا و برده و انگشتری خلافت بهمراه رجاء خادم نزد وی به بغداد فرستاد. (ابن اثیر ج 6 ص 88) (حبیب السیر جزء سوم از ج 2 ص 286). و ابن عبدربه نام مادر صالح را نادر نوشته است . (عقدالفرید ج 5 ص 396).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
صالح خان بیات . [ ل ِ ن ِ ب َ ] (اِخ ) وی بیگلربیگی فارس بود و هنگامی که سیدمحمد فرزند سیدداود پسر دختر شاه سلیمان صفوی در مشهد مدعی سلطنت ...
صالح آباد بزرگ . [ ل ِ دِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی از دهستان رباط سرپوشیده ٔ بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار، 33000گزی خاور سبزوار، سر راه شوسه ٔ قدیمی سب...
صالح تمیرتاشی . [ ل ِ ح ِ ت ِ م ُ ] (اِخ ) صالح بن محمدبن عبداﷲبن احمد تمرتاشی غزی . فقیه حنفی متولد بسال 980 هَ . ق . / 1572 م . و از تألیفا...
صالح خان افشار. [ ل ِ ن ِ اَ ] (اِخ ) (محمد...) وی از سران قزلباش واز جمله ٔ کسانی است که برای قتل نادر هم سوگند شدند و محمدصالح خان شب شنب...
صالح بیک افشار. [ ل ِ ب َ اَ ] (اِخ ) وی از جانب سیدمحمدبن سیدداود متولی آستانه ٔ رضوی که به نام شاه سلیمان به سلطنت نشسته بود به اتفاق...
امام زاده صالح . [ اِ دَ / دِ ل ِ ] (اِخ ) امام زاده ای است در بازار تجریش (طهران ). مدفن امام زاده صالح پسر امام موسی کاظم علیه السلام .
صالح آباد پایین . [ ل ِ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز، 8300گزی خاور زرقان ، کنار راه فرعی کربال به توابع ...
صالح اسدالدوله . [ ل ِ اَ س َ دُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) رجوع به اسدالدوله صالح بن مرادس کلابی ... و رجوع به الاعلام زرکلی و قاموس الاعلام ترکی ...
حاجی صالح پاشا. [ ل ِ ] (اِخ ) از مردم زعفران بولی . وی بزمان سلطان سلیم خان ثالث در 1221 هَ . ق . پس از بوستانچی باشی حاجی محمد پاشا بمقام ...
قشلاق صالح بیگ . [ ق ِ ل ِ ب ِ ](اِخ ) دهی از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری سقز و کنار شوسه ٔ سقزبه بان...