صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ](اِخ ) ابن سلطان بن حسین حلبی . وی شافعی مذهب و در ادب و نحو زبردست بود. مولد او به حلب در 1157 هَ . ق .و چون پدر وی پیوسته سفر میکرد نزد جد خود نشأت یافت و جد او از شاگردان ابوعبدالقادر محمدبن صالح مواهبی است . و چون صالح به چهارده سالگی رسید جد او درگذشت . صالح نزد عبدالهادی مصری و عبدالقادر دیری و ابوالیمن تاج الدین محمدبن طاهای عقاد و جز ایشان تلمذ کرد و از آنان و از ابوالفیض صاحب تاج العروس فی شرح القاموس اجازه ٔ روایت دارد. او را شعری اندک است . و اجازه ٔ مشجر مشتمل بر سلسله ٔ سند قرائت از اساتید خویش تا قراء سبعة ترتیب کرده و او به استنساخ کتابها علاقه ای خاص داشت . (اعلام النبلاء ج 7 صص 174 - 178).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن روبة. وی از عراقیین و از او یونس بن ابی اسحاق روایت کند. (لسان المیزان ج 3 ص 169).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن روبةالسمان . مجهول است . از وی شبیب بن عمر روایت کند. ابن حبان وی را در ثقات آورده و گوید: از وی عثمان بن ابی زر...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن روزبه . رجوع به صالح بن محمدبن صالح شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن زیاد سوسی . رجوع به صالح سوسی شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سراج الدین . رجوع به صالح بن عمر بلقینی شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سرح . اسلم منقری ازوی روایت آرد. احمدبن حنبل گوید: وی از خوارج است . ابن حبان او را در ثقات آورده و گوید: او از...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ )ابن سعید. از خواص محبین اهل بیت است . و در خان الصعالیک سامرا درک خدمت امام علی النقی کرد و از او روایت کند. (حبیب ال...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سعید (یا سعد). وی مؤذن عمربن عبدالعزیز بود. (تاریخ ابن عساکر ج 6 ص 369) (سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 179).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سعید أحول . شیخ طوسی در رجال او را از اصحاب امام کاظم موسی بن جعفر (ع ) شمرده وگوید مجهول الحال است . سیدصدرالدین...
صالح .[ ل ِ ] (اِخ ) ابن سعید جعفی کوفی . شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب امام صادق (ع ) شمرده و ظاهراً امامی و مجهول الحال است . (تنقی...