اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صالح

نویسه گردانی: ṢALḤ
صالح .[ ل ِ ] (اِخ ) ابن سوید قدوری ، مکنی به ابی عبدالسلام .او از حراس عمربن عبدالعزیز است . در تهذیب تاریخ ابن عساکر از عمروبن مهاجر آید که غیلان مولای آل عثمان وصالح بن سوید بنزد عمربن عبدالعزیز شدند و عمر شنیده بود که آنان قائل به قدرند، پس آن دو را نزد خود خواست و پرسید که آیا علم خدا در بندگان نافذ است یا منتقض ؟ گفتند: نافذ است . عمر گفت : پس سخن در چیست ؟ پس آن دو بیرون رفتند و دیگر بار شنید که آن دو همچنان در کلام سخن میگویند، پس آنان را طلبید و پرسید که شما چه می گوئید؟ غیلان گفت : آنچه خدا گوید. عمر پرسید خدا چه گوید؟ گفت گوید: «هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکوراً. انا خلقنا الانسان من نطفةامشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیراً. انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» ۞ ، و خاموش شد. پس عمر او را گفت : بخوان و او بخواند تا به پایان سوره رسید: «و ماتشاؤون الا أن یشاء اﷲ ان اﷲ کان علیماً حکیماً. یدخل من یشاء فی رحمته و الظالمین اعد لهم عذاباً الیماً» ۞ . پس عمر او را گفت ای پسر ماده خر، رحمت خدا را چگونه میبینی . شما فروع را گرفته و اصول راترک میکنید و آنان را از نزد خود براند و چون به مرض موت افتاد شنید که آن دو تن همچنان به کلام مشغولند، پس ایشان را بطلبید و سخت غضبناک بود. عمروبن مهاجر گوید: من پشت سر عمر و روبروی آن دو ایستاده بودم .عمر پرسید آنگاه که خدا شیطان را سجده فرمود مگر ندانست که او سجده نکند؟ من آنان را اشارت کردم تا بگفتند آری دانست . دیگر بار پرسید آنگاه که خدا آدم را بفرمود تا گندم نخورد دانست که آن را او خواهد خوردن ؟ من اشارت کردم تا بگفتند آری میدانست . عمر بفرمود تا آن دو را از نزد وی براندند و اگر اشارت من نمی بود با آنان رفتاری صعب میکرد. سپس عمر بفرمود تا اجناد را نامه ها کردند خلاف آنچه صالح و غیلان می گفتند، لیکن عمر بمرد و آن نامه ها ارسال نشد و هم در این کتاب آرد که غیلان و صالح از مزاحم خواستند تا آنان را ازحُرَّس عمر کند. مزاحم ماجرا به عمر گفت و عمر بپسندید و آن دو را بدان شغل بگماشت لیکن از حمل شمشیر منع فرمود. (تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 6 صص 369 - 370).عسقلانی گوید: هشام بن عبدالملک در خلافت خویش او و غیلان را بکشت و از ابوزرعه ٔ دمشقی آرد که رجأبن حیاة هشام بن عبدالملک را نامه کرد که شنیده ام در کشتن غیلان و صالح دودلی ، حالی که من کشتن آن دو را از قتل دوهزار رومی دوست تر دارم . (لسان المیزان ج 3 ص 170).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن حسن بن سلیمان . رجوع به صالح معلم شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن حنبل ، مکنی به ابی الفضل . مولد وی بسال 203 هَ . ق . بود واحمد او را سخت دوست میداشت . چون از آغاز جوانی پا...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن صالح بن احمدبن عمربن احمد، صلاح الدین بن شهاب بن السفاح حلبی . مولد وی بسال 795 هَ . ق . بود و حاضر مجلس ای...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عمر، قاضی صلاح الدین حلبی ، مکنی به ابی النسک و معروف به ابن سفاح . مولد وی به حلب بسال 710 هَ . ق . و ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن قاسم بن یوسف بن فارس بن سوار متابحی ، مکنی به ابی مسعود. وی در صیدا سکونت داشت و از پدر خویش و جماعتی دیگ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن احمدبن صالح بن عبداﷲبن قیس بن هذیل بن یزیدبن عباس بن احنف بن قیس ، مکنی به ابی الفضل تمیمی همدان...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن طه . او راست : الدراری و اللاَّل لمدح محمد و الاَّل و آن بسال 1308 هَ . ق . در دمشق طبع شده است . (...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن عزالدین محمد صغیربن شیخ الاسلام عزالدین محمد کبیربن خلیل ،اقضی القضاة صلاح الدین . وی از حلب بود و م...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن یونس ، مکنی به ابوالحسین بزاز و معروف به قیراطی (صالح بن ابی مقاتل ). وی هروی الاصل است و از محمدبن معاو...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمد الحلبی . وی از احمدبن حنبل روایت کند. (مناقب احمدبن حنبل ص 97).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴۶ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.