صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل . وی از زهاد و معاصر با مهدی خلیفه است . در کتاب الوزراء و الکتّاب آمده است که صالح نزد مهدی رفت و او را موعظت کرد و سیرت عمرین را متذکر شد، صالح در پاسخ گفت : زمانه فاسد و مردمان دیگرگون شده اند و عادات نو پدید گشته ، سپس جماعتی از اصحاب خود را که در نعمت بسر میبرند نام برد و عمارةبن حمزة را نیز به شمار آورد و گفت شنیده ام او را هزاردواج از وَبَر است و بدون وبر نیز عده ٔ کثیر سوای دیگر اصناف آن . (الوزراء و الکتاب ص 109). و رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 333 و عقدالفرید ج 3 ص 105 شود.
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن مقاتل بن صالح أعور. وی از پدر خویش روایت کند و از او ابوالطیب احمدبن محمدبن اسماعیل منادی و ابوسهل بن زیاد و عب...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن مکتوم . وی از مریدان ابوبکر وراق بود، از بلخ و گفته های وی به یاد داشتی و پیوسته از او سخن گفتی . (نفحات الانس ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) (الملک ...) ابن ملک کامل بن ملک عادل بن نجم الدین . نام او ایوب است . خوندمیر گوید: در تاریخ یافعی مسطور است که بعد ا...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن منصوربن عبداﷲبن جعفربن ابی طالب . شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب امام صادق (ع ) آورده است . (تنقیح المقال ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن منصور دوانیقی . رجوع به صالح مسکین شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن موسی بن عمربن بزیع. رجوع به صالح بن عیسی بن عمر شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن موسی جَوارِبی ، منسوب به جَوْرَب ، و گویا سازنده یا فروشنده ٔ جوراب بوده است و یا نسبت او خَوارِبی است منسوب به خ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن موسی طلحی . شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب امام صادق (ع ) شمرده و وی مجهول الحال است . ابن اثیر گوید: موسی ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن موسی ، مکنی به ابی الوجیه . او از احمدبن حنبل روایت کند. (مناقب احمدبن حنبل ص 98).
صالح .[ ل ِ ] (اِخ ) ابن مهدی . رجوع به صالح قزوینی شود.