صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بحرانی . مؤلف روضات گوید: صالح بن عبدالکریم کرزکانی بحرینی با شیخ جعفربن کمال الدین بحرینی معاصر و دوست بود و از بحرین به شیراز شدند که درآن روز مرکز فضلا بود و مدتی ببودند، سپس مواضعه کردند که یکی به هند رود و دیگری در ایران باشد و هرکه را بی نیازی زودتر نصیب افتد، دیگری را دستگیری کند. پس شیخ جعفر به هندوستان رفت و در حیدرآباد مسکن گزید و شیخ صالح در شیراز بماند و هر دو مقامی منیع یافتند و مرجع امور گشتند و شیخ جعفر به هندوستان بسال 1088 هَ . ق . درگذشت . (روضات الجنات ص 149 و 330).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۷ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبیدبن هانی . وی از مردم قریه ٔ نوی و امام قریه ٔ حراکه است . (تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 6 ص 376).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عجلان . ازدی گوید: در صحت حدیث او شک کرده اند. و فلیج بن سلیمان گوید: مدنی است . رجوع به لسان المیزان ج 3 ص 17...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ )ابن عدی ، ملقب به شقران . رجوع به صالح شقران شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عطأبن خباب . محدث است .
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عطیه . وی از شیعیان علوی است و مروان بن ابی حفصه را که از شعرا و شیعه ٔ عباسی است بکشت . ابوالفرج گوید: چون مروا...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عقبة. شیخ طوسی در رجال یک بار او را در شمار اصحاب امام باقر محمدبن علی (ع ) و یک بار در عداد اصحاب امام کاظم مو...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عقبةبن خالد اسدی . نجاشی گوید: او را کتابی است و محمدبن ایوب آن را از وی روایت کند. ظاهراً امامی و مجهول الحال ا...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عقبةبن قیس بن سمعان بن ابی رُبَیْحة و در برخی نسخ زَنحَة و در برخی کتب رجال بَریحة و در کافی ابوبُرَیْحَة آمده و ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن علاء. مجهول الحال است . (تنقیح المقال ج 2 ص 93).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن علی . محدث است و به سند خود از جابربن عبداﷲ انصاری روایت کند. (تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 6 ص 377).