صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ترمذی ، مکنی به ابی عبداﷲ. وی ساکن بغداد بود، و از مالک و حمادبن یحیی الابح و عبدالوارث بن سعید و عبثربن قاسم و شریک بن عبداﷲ و جعفربن سلیمان و فرج بن فضاله وابی نضر یحیی بن کثیر و یحیی بن زکریابن ابی زائده و عمربن هارون بلخی و محمدبن محمد فضیل بن غزوان و معاذبن معاذ عنبری روایت کند. و از وی محمدبن اسحاق صاغانی و عباس بن محمد دوری و احمدبن زیاد سمسار و ابوبکربن ابی الدنیا و عبداﷲبن احمدبن حنبل و صالح بن محمد جزرة و ابوزرعه و ابوحاتم رازیان روایت کنند. وی بسال 231 هَ . ق . درگذشت . (تاریخ بغداد ج 9 صص 315 - 316).عسقلانی گوید: ابن حبان در کتاب ثقات وی را ستوده است . و او جز صالح بن محمد ترمذی مذموم است و ابوعون راقصیده ای است که در آن صالح بن محمد را قدح و صالح بن عبداﷲ را مدح گفته است . (لسان المیزان ج 3 ص 176).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حکیم بصری تمار، مکنی به ابی سعید. وی به سامراء سکونت جست و از مسلم بن ابراهیم روایت کند. عبدالرحمان بن ابی حاتم...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حمادبن عبدالعزیز، مکنی به ابی یوسف . او از بکربن بکار و از وی اسحاق بن شاذة روایت کند. (ذکر اخبار اصفهان ص 350).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حی . فرزند وی حسن بن صالح مؤسس فرقه ٔ صالحیه از زیدیان است . (سمعانی ص 347).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حیوان (یا خَیوان ) سبأی . از ابن عمر و عقبةبن عامر و ثابت بن خلاد روایت کند. ابن حبان او را ثقه شمرده است . (حسن ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن خالد محاملی ، مکنی به ابی شعیب . نجاشی گوید وی ملقب به کناس و مولای علی بن حکم بن زبیر مولی بنی أسد است واز ابو...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن خَبّاب . محدث است .
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن خلف بن داودبن سعیدبن عبداﷲ جواربی . وی از داودبن مهران دباغ و عاصم بن علی و موسی بن ابراهیم مروزی روایت کند، و...
صالح . [ ل ِ ](اِخ ) ابن خوات . رجوع به صالح بن صالح بن خوات شود.
صالح . [ل ِ ] (اِخ ) ابن خیوان . رجوع به صالح بن حیوان شود.
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن داود. برادر یعقوب بن داود وزیر و ندیم مهدی عباسی خلیفه . و او هنگامی که ولایت یافت بشاربن برد وی را بدین بیت هجا...