صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن علی بن عطیه ٔ اضخم ، مکنی به ابی محمد بصری . علامه در خلاصةالاقوال فی علم الرجال و حسن بن داود در باب دوم رجال از او نام برده اند و گویند اخباری و ضعیف بوده است . و بعضی گویند شاید وی همان صالح بن علی بن عطیه ٔ بغدادی است و برخی او را با صالح ابومحمد یکی شمرده اند. در جامعالرواة آمده است که ابراهیم بن عقبةاز وی روایت کند. (تنقیح المقال ج 2 صص 93 - 94).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حجر. وی یکی از حکام یعقوب لیث صفار است . مؤلف تاریخ سیستان پس از داستان غلبه ٔ یعقوب بر شهر رُخد و فرار صالح بن ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حرب بن خالد، مکنی به ابی معمر. وی مولای سلیمان بن علی بن عبداﷲبن عباس هاشمی است . از عبدالاعلی سامی و سلام بن ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حریث بن یزید. وی شیخ یحیی بن علاء رازی است . و ابوحاتم گوید مجهول است . (لسان المیزان ج 3 ص 168).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حسان انصاری ، از بنی النضیر، مکنی به ابی حارث . او از محمدبن کعب قرظی و عروةبن زبیر روایت کند. ابن ابی حاتم گوید ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن احمد فقیه ازهری مصری ملقب به صالح بهوتی . مولد وی به قاهره بود و بسال 1121 هَ . ق . بدانجا درگذشت . او را...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حسن جزائری . عالمی فاضل بود و از شیخ بهائی سوءالاتی کرده و شیخ بدانها جواب گفته و بدو اجازه ٔ روایت داده است . ش...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حسین بن احمدبن ابی بکر حلبی ، معروف به دادیخی . وی فقیه ، اصولی و کاتب بود و نزد پدر خویش و محمودبن ابی الشناء باذ...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حسین بن صالح سواق . وی از پدر خویش روایت کند و از وی ابن اویس و هارون حمال روایت کنند. ابن حجر گوید ذهبی او را...
صالح . [ ل ِ ] (اِخ )ابن حسین جعفری ، مکنی به ابی البقاء. او راست : تخجیل من حرف الانجیل در ده باب . (کشف الظنون ج 1 ص 269).
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حکم نیلی احول . شیخ طوسی در رجال او را از اصحاب امام صادق (ع ) شمرده و لقبی برای وی نیاورده است ، لیکن نجاشی ...