اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صالح

نویسه گردانی: ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمروبن حبیب بن حسان بن منذربن عمار اسدی ، مولی بنی اسدبن خزیمه . کنیت وی ابوعلی و ملقب به جَزَرَة. حافظی عارف از ائمه ٔ حدیث و مرجع علم آثار و معرفت نقله ٔ اخبار است . وی سفر بسیار کرد و در شام و مصر و خراسان مشایخ را بدید و از بغداد به بخارا شد و در آنجا سکونت جست و روزگاری حدیث از حفظ می گفت و کتابی نداشت . او از سعیدبن سلیمان و علی بن جعد و خالدبن خداش و عبیداﷲ عیشی و ابونصر تمار و هدبةبن خالد و ابراهیم بن حجاج سامی و یحیی بن معین و منجاب بن حارث و علی بن مدینی و ابوبکر و عثمان و قاسم پسران ابی شیبة و محمدبن عبداﷲبن نمیر و یحیی بن حمانی و ابوربیع زهرانی و احمدبن صالح مصری و هشام بن عمار دمشقی و حکم بن موسی و هیثم بن خارجة و هارون بن معروف و ابراهیم بن زیاد سبلان و ابراهیم بن منذر حزامی و داودبن عمرو ضبی و نوح بن حبیب قومسی و وهب بن بقیه ٔ واسطی و محمدبن عبادمکی و سریج بن یونس و بسیاری دیگر روایت کند. او مردی صدوق ، ثبت و امین است و به مزاح و دعابت مشهور. گویند وی را بدانجهت جزرة خوانند که هنگام قرائت حدیثی لفظ خرزة را جزرة خواند. و گویند که در بخارا مردی حافظ بود ملقب به جمل . روزی با صالح جزرة به راه می رفت ، پس به اشتری رسیدند که بار جزرة بر پشت داشت . جمل خواست که صالح را خجل کند، پرسید ای اباعلی بر پشت این اشتر چیست ؟ صالح گفت این منم که بر پشت توام . از صالح نقل است که در بغداد دو شاعر بودند یکی معتزلی و دیگری صاحب حدیث ، روزی مرد معتزلی بر من گذشت و گفت : ای پسرک من چند نویسی ؟ چشمانت کور و پشتت خم شود سپس به گور روی . و کتاب من بگرفت و بر آن بنوشت :
ان القرائة و التفقه والتشاغل بالعلوم
اصل المذلة والاضاقة و المهانة و الهموم .
سپس او برفت ، دیگری بیامد و آن دو بیت را بخواند و گفت : دروغ گفت این دشمن خود بلکه نام توبلند و علم تو منتشر و با نام پیغمبر تا آخرالزمان باقی خواهد ماند. و این دو بیت بنوشت :
ان التشاغل بالدفاتر و الکتابة و الدراسة
اصل التقیة و التزهد و الریاسة و السیاسة.
و از صالح نقل است : مرا با هشام بن عمار شرط بود که هر شب یک ورقه به انتخاب خویش بر او بخوانم و من کاغذ فرعونی ۞ برمیگرفتم و با خطی مقرمط می نوشتم و چون شب فرامیرسید بر وی میخواندم تا وقت نماز شام می شد، پس چون نماز شام ادا میکرد باز به خواندن آغاز می کردم و او میگفت ای صالح این ورقه نیست بلکه شقه است . و نیز بکربن محمد صیرفی از او حدیث کند که عبداﷲبن عمربن ابان کسانی را که از اصحاب حدیث نزد او میشدند آزمایش میکرد، چه او در تشیع غالی بود و چون من نزد وی رفتم پرسید چاه زمزم را که کنده است ؟ گفتم :معاویةبن ابی سفیان . گفت خاک آن را که نقل کرد؟ گفتم عمروبن عاص . پس فریاد کشید و مرا براند و خود به خانه شد. رجوع به تاریخ بغداد ج 9 صص 322 - 328 و تاریخ ابن عساکر صص 381 - 382 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
صالح مسکین . [ ل ِ ح ِ م ِ ] (اِخ ) وی فرزند ابوجعفر منصور دوانیقی است و چون او لنگ بود منصور وی را مسکین می خواند. صاحب الوزراء و الکتاب گو...
صالح میرزا. [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به محمدصالح میرزا... شود.
صالح افشار. [ ل ِ ح ِ اَ ] (اِخ ) رجوع به صالح بیک افشار شود.
صالح افشار. [ ل ِ ح ِ اَ ] (اِخ ) رجوع به صالح خان افشار شود.
صالح افندی . [ ل ِ اَ ف َ ] (اِخ ) (محمد...) وی از احفاد شیخ حسام الدین عشاقی است و به عهد سلطان مصطفی خان ثالث به مسند مشیخت اسلامی نائل...
صالح الجرمی . [ ل ِ حُل ْ ج َ ] (اِخ ) رجوع به صالح جرمی ... شود.
صالح الحدیث . [ ل ِ حُل ْ ح َ ] (ع ص مرکب ) (اصطلاح علم درایةالحدیث ) افاده ٔ مدح معتدٌبه کند و دور نیست که مفید وثاقت هم باشد. رجوع به صا...
صالح ارتقی . [ ل ِ ح ِ اُ ت ُ ] (اِخ ) هفدهمین و آخرین امیر از امرای ارتقیه ٔ ماردین است که از 809 تا 811 هَ . ق . امارت داشته است . رجوع به...
اصحاب صالح . [ اَ ب ِ ل ِ ] (اِخ ) پیروان صالح بن عمرو صالحی بودند. رجوع به صالحیه و الفرق بین الفرق ص 96 و ملل ونحل شهرستانی چ مطبعه ٔ ح...
صالح بهوتی . [ ل ِ ح ِ ؟ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن حسن بن احمد... شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.