صایغ
نویسه گردانی:
ṢAYḠ
صایغ. [ ی ِ ] (اِخ ) حکیم شهاب الدین محمدبن علی صائغ. رجوع به صائغ حکیم شهاب الدین ... شود.
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
صائق . [ ءِ] (ع ص ) نعت فاعلی از صیق . چفسنده . (منتهی الارب ).
سائق . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ، سائقون ، سُوّاق ، ساقة. راننده : ریش را شانه زدی که سائقم سائقی لیکن بسوی درد و غم . (مثنوی ). || راننده ٔ چارو...
ابن صائغ. [ اِ ن ُ ءِ ] (اِخ ) رجوع به ابن باجه شود.
ابن صائغ. [ اِ ن ُ ءِ] (اِخ ) موفق الدین ابوالبقا یعیش بن علی بن یعیش بن ابوالسرایای اسدی . اصلاً موصلی و مولد او به حلب در 553هَ .ق . نحو و...
صائغ هروی . [ ءِ غ ِ هَِ رَ ] (اِخ ) رجوع به محمودبن عمر جوهری شود.
علی صائغ. [ ع َ ی ِ ءِ ] (اِخ ) ابن حسین بن محمدبن محمد حسینی عاملی جزینی مشهور به صائغ. فقیه و محدث . وی نزد شهید ثانی تحصیل کرد. و در یا...
علی صائغ. [ ع َ ی ِ ءِ ] (اِخ ) ابن عیسی صائغ رامهرمزی نحوی شاعر. مکنی به ابوالحسن . وی در نحو و لغت وادب دستی توانا داشت ، و استاد ابوهاشم...
علی صائغ. [ ع َ ی ِ ءِ ] (اِخ ) ابن محمدبن سهل صائغ دینوری . مکنی به ابوالحسن . وی از بزرگان مشایخ تصوف در اواخر قرن سوم و نیمه ٔ اول قرن...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.