اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صباغ

نویسه گردانی: ṢBAḠ
صباغ . [ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صبغ. نانخورش . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
صباغ . [ ص ِ ] (ع اِ) رنگ . (منتهی الارب ).
صباغ . [ ص َب ْ با ] (ع ص ) صیغه ٔمبالغت از صبغ. رنگرز. رنگ ساز. || دروغ گوی که سخن را رنگ میدهد و دگرگون می سازد و فی الحدیث :اکذب الناس ...
ابن صباغ . [اِ ن ُ ص َب ْ با ] (اِخ ) شیخ نورالدین علی بن محمدبن صباغ مکی . از فقهای مالکیه . به سال 855 هَ .ق . درگذشته است . او راست : کتا...
صباغ فلک . [ ص َب ْ با غ ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از ماه است . (غیاث اللغات ).
صباغ الارض . [ ص َب ْ با غُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) کنایت از آفتابست چرا که جمادات و نباتات و حیوانات را رنگ از تأثیر آفتاب میرسد. (غیاث اللغا...
صباغ تنگار. [ ص َب ْ با غ ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از ماه است که قمر باشد. (برهان قاطع).
صباغ جواهر. [ ص َب ْ با غ ِ ج َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایت از آفتاب عالمتاب است . (برهان قاطع).
صباغ اثمار. [ ص َب ْ با غ ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از ماه است .
سباغ . [ س ِ ] (اِ) نانخورش و معرب آن صباغ باشد. (برهان ) (رشیدی ). || خانه ای که از خشت پوشیده باشد. || دیوار خشتی . (ناظم الاطباء).
سباغ . [ س ُ ] (اِ) نوکرهای عدالت خانه . (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.