اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صبر داشتن

نویسه گردانی: ṢBR DʼŠTN
صبر داشتن . [ ص َت َ ] (مص مرکب ) صابر بودن . شکیبا بودن :
برین زمان و برآن ناکسان که دارد صبر
مگر کسی که ز روی و حجر جگر دارد.

ناصرخسرو.


بیش ازاین صبر ندارم که تو هر دم بر قومی
بنشینی و مرا بر سر آ تش بنشانی .

سعدی .


من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
کسی دگر نتوانم که بر توبگزینم .

سعدی .


که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست .

(بوستان ).


یکی گفتش ای شوخ دیوانه رنگ
عجب صبر داری تو بر چوب و سنگ .

(بوستان ).


وین شکم بی هنر پیچ پیچ
صبر ندارد که بسازد به هیچ .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.