اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صحار

نویسه گردانی: ṢḤAR
صحار. [ ص ُ ] (اِخ ) مردی از عبدالقیس است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
صحار. [ ص ِ ] (ع ص ) آشکارا. || (مص ) آشکارا کردن کاری را. (منتهی الارب ).
صحار. [ ص ُ ] (ع اِ) اسمی است مشتق از صحر. یقال هؤلاء صحار؛ یعنی بنوالصحراء. و آنان از بنی قضاعةاند که در بیابان نجد جای گرفتند. زهیربن جنا...
صحار. [ ص ُ ] (اِخ ) دهی است به یمن که در آن جامه ها سازند. (امتاع الاسماع ص 275).
صحار. [ ص َ ] (اِخ ) قصبه ٔ عمان است از جانب جبل و آن شهری است بزرگ و خوش هوا و پرمیوه و بنای آن با آجر و ساج است و در آن ناحیت چنان ش...
صحار. [ ص ُ ] (اِخ ) نام فرزند ارم بن سام بن نوح است . (مجمل التواریخ و القصص ).
صحار. [ ص ُ ] (اِخ ) ابن عیاش عبدی . یکی از نسابین و خطبای عصر معاویه و ازخوارج است . وی درک خدمت رسول (ص ) کرد و از او دو یاسه حدیث روای...
شهرستان صُحار (به عربی: ولایة صُحار) یکی از شهرستانهای استان باطنه در کشور پادشاهی عمان است. این شهر یکی مراکز مهم منطقه باطنه است و در ۲۴۰ کیلومتر شم...
صحار عبدی . [ ص ُ رِ ع َ ] (اِخ ) رجوع به صحاربن عیاش عبدی شود.
صحار العبدی . [ ص ُ رُل ْ ع َ ] (اِخ ) رجوع به صحاربن عیاش عبدی شود.
صحار الیمانی . [ ص ُ رُل ْ ی َ ] (اِخ ) رجوع به صحاربن عیاش عبدی شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.