اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صحار

نویسه گردانی: ṢḤAR
صحار. [ ص ُ ] (اِخ ) ابن عیاش عبدی . یکی از نسابین و خطبای عصر معاویه و ازخوارج است . وی درک خدمت رسول (ص ) کرد و از او دو یاسه حدیث روایت کند. از اوست : کتاب الامثال . (ابن الندیم ). زرکلی در الاعلام آرد: صحاربن عیاش (یا عباس )بن شراحیل بن منقذ عبدی ، از بنی عبدالقیس ، وی خطیبی نیک گویا و عثمانی بود و او را صحبتی است و اخباری نیکو دارد. معاویه وی را پرسید بلاغت چیست ؟ گفت : ایجاز است .پرسید ایجاز چیست ؟ گفت : ان لاتبطی ٔ و لاتخطی ٔ. و او را با دغفل نسابة محاورت است . وی در فتح مصر حاضر بودو چون عثمان کشته شد بخونخواهی او برخاست و تا گاه مرگ به بصره اقامت جست و به سال 40 هَ . ق . درگذشت . (الاعلام زرکلی ج 2 ص 428). بهار از طبری آرد: که چون حکم بن عمرو تغلبی خمس غنائم مکران را بهمراهی صحار عبدی نزد عمر فرستاد، عمر وی را از مکران پرسید. صحارگفت : ارض سهلها جبل و ماؤها وشل و تمرها دقل و عدوها بطل و خیرها قلیل و شرها طویل و الکثیر بها قلیل و القلیل بها ضایع و ماورائها شر منها. (سبک شناسی ج 1 ص 275 از طبری چ قاهره ج 5 ص 7). و رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 172 و عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 2 ص 113 و ج 4 ص 113 و تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 231 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
صهار. [ ] (ع اِ) خمر سرخ است و خمر مایل به سرخی و نیز خمر معصور از عنب سفید را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). می که با سرخی زند.
سحار. [ س َح ْ حا ] (ع ص ) ساحر. (اقرب الموارد). سحر کننده . (آنندراج ). جادو. ج ، سحارون . (مهذب الاسماء). افسونگر. جادوگر. شعبده باز. (ناظم الاط...
سحار. [ س ِ ] (ع اِ) تره ای است که شتر را فربهی آرد. (منتهی الارب ).تره ای است که مواشی را فربه کند. (اقرب الموارد).
سهار. [ س ُ ] (ع اِمص ) بیداری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
سهار. [ س َه ْ ها ] (ع ص ) بسیار بیدار. (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.