اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صخر

نویسه گردانی: ṢḴR
صخر. [ ص َ ] (اِخ ) از اجداد جذام از قحطانیة است و مساکن فرزندان او در بلاد شرق اردن است و جماعتی از ایشان به مصراند و بنوصخر از طی از قحطانیه ، منازل آنان بین تیماء و خیبر و شام بوده است . (الاعلام زرکلی ج 2 ص 428).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
صخر. [ ص َ ] (ع اِ) ج ِ صخرة. رجوع به صَخْرة شود. || سنگ بزرگ . (غیاث اللغات ) (دهار). خرسنگ . تخته سنگ .
صخر. [ ص َ ] (اِخ ) رجوع به صخربن عمروبن الشرید شود.
صخر. [ ص َ ] (اِخ ) رجوع به احنف بن قیس بن معاویه شود.
صخر. [ ص َ ] (اِخ ) رجوع به ابی سفیان صخربن حرب شود.
صخر. [ص َ ] (اِخ ) نام جنّی است که خویشتن بصورت سلیمان درآورد و خاتم او بستد، و چهل روز پادشاهی راند و اجمال داستان بنقل ابن اثیر اینکه ...
صخر. [ ص َخ ِ ] (ع ص ) مکان ٌ صخر؛ جای سنگ ناک . (منتهی الارب ).
صخر. [ ص َ خ َ ] (ع اِ) ج ِ صخرة. رجوع به صخرة شود.
صخر. [ ص َ ] (اِخ ) ابن جعد الخضری . وی شاعری فصیح است که دو دولت اموی و عباسی را دریافت و شیفته ٔ کاس دختر بجیر بود و مشهورترین شعر او در...
صخر. [ ص َ] (اِخ ) ابن جندلة مکنی به ابوالمعلی ، تابعی است .
صخر. [ ص َ ] (اِخ ) ابن جویریة. مکنی به نافع، محدث است .
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.