صدر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ṢDR
    
							
    
								
        صدر. [ ص َ ] (اِخ ) صدرالدین بن  حاج  سیداسماعیل  عاملی الاصل  کاظمین الولادة و مقیم  و متوفی  بقم  نسب  وی  به  ابراهیم  اصغر فرزند موسی بن  جعفر منتهی  میگردد، سید صدر، فقیه ، اصولی ، ادیب  و شاعر و درفنون  ادب  ماهر و اخلاقی  جمیل  داشت  وی  به  سال  1299 هَ. ق . در کاظمین  از بلاد عراق  عرب  متولد شد و ادب  و علوم  ریاضی  را از اساتید وقت  فراگرفت  و مدتی  در حوزه ٔوالد خویش  و آخوند خراسانی  (ملا محمد کاظم ) و مرحوم  سیدکاظم  یزدی  تلمذ کرد و باجازات  آنان  نائل  شد و چون به  ایران  بازگشت  مدتی  در خراسان  اقامت  کرد و سپس  به قم  شد و بتدریس  و رعایت  حال  طلاب  علوم  دینی  آن  حوزه  پرداخت  و در دی  ماه  1332 هَ . ش . به  قم  درگذشت . از تألیفات  اوست : اصول  دین . حاشیه  بر کفایة الاصول . خلاصةالفصول . حکم  ماء الغساله . المهدی . رد بعض  شبهات  وهابیه . مختصر تاریخ  اسلام . (از ریحانة الادب  ج 2 ص 466).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        صدر. [ ص َ دَ ] (ع  اِمص ) اسم  است  مصدر صدر را. (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صدر. [ ص َ دَ ] (ع  اِ) روز چهارم  از روزهای  نحر.  ||  اسم  جمع صادر.  ||  (مص ) بازگشت  از آب  و حج . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى پارسى آن چنینند : اَوْراس Avras (پهلوى:صدر،سینه) ، بِتیا Betya (پهلوى: سینه ، صدر) ، روبشیا Rubshya (پهلوى: صدر ، ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صحه صدر. املاءِ بسیار ناصحیح «سعه صدر».
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                         ویژگی که نشانگر نداشتن اندیشه ی بسته در هر موضوعی است، باز اندیشی که باعث می شود فرد نسبت به هیچ موضوعی تنگ نظر نباشد و از آنچه با دیدگاه وی در تضاد ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صدر اول . [ ص َ رِ اَوْ وَ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) در تداول  عوام ، آغاز. دیرباز. از روزگار قدیم : از صدراول  همین  طور بوده  است . از صدر اول  خرا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صدر بار. [ ص َ رِ ] (ترکیب  اضافی ،اِ مرکب ) پیشگاه . بالای  مجلس . صدر مجلس  : در خدمت  تو آمده  مخدوم پیشگان بسته  به  صدر بار تو چون  بندگان  کمر. ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صدر بیت . [ ص َ رِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) پیشگاه  خانه . پیش  خانه . رجوع  به  صدرالبیت  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی صدر. [ ع َ ص َ ] (اِخ ) (خواجه ...) اصل  او از خوارزم  بود و در خراسان  میزیست . وقتی  محمد تیمور سلطان  بر خراسان  مسلط شد برخی  از متعصبان  اهل ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سعه صدر. (عربی) گشادگی سینه، دریادلی، قابلیت بردباری و شکیبایی در تحمل شدائد. رجوع شود به واژه های «سعة» و «صدر».
مثال:
"یکی از نیروهایی که باعث...