صدر کاتب . [ ص َ رِ ت ِ ] (اِخ ) وی  مردی  آشفته روزگار بود و بیشتر خدمت  اتراک  می کرد و اگر لوندئی  میسر می شد بیاد خط و شعر نمی افتاد و شراب  چنان  مغلوبش  ساخته  بود که  بهیچ  کار اختیار نداشت . او راست :
هرگز دل  ما را بغمی  شاد نکردی 
کشتی  دگران  را و مرا یاد نکردی .
(از مجالس  النفائس  ص 44 و 217).